۵۴ مطلب با موضوع «دوست داشتنی ها» ثبت شده است

283، به نام پدربزرگ

انتظار ندارین که روز پدر باشه و من از پدربزرگم چیزی ننویسم؟!

اولین تولد زندگی پدربزرگ رو وقتی 85 سالش بود براش گرفتیم.

قرار بود سورپریزش کنیم. کلی گشتیم ویه شعری پیدا کردیم

که روی کیک تولدش که قرار بود به شکل یک کتاب باز باشه بنویسیم.

دایی شیرینی دوست من رفت کیک سفارش داد، 10 کیلویی!!!

داییم بهش گفت ما شب میایم خونتون، گفت من که میدونم برای چی میاید!

بنده ی خدا بلد نبود کیک ببره حتی... خیلی شب خوبی بود. خیلی...


 


+ این هم کتابی که پدربزرگ سال آخر عمرشون به من هدیه کردن.


 

 

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

277، پدر...

همیشه به خاطر داشتن چنین پدر نازنین و زحمت کشی خدا رو شکر میکنم.

همیشه به خاطر بودنش، به خاطر اطمینانش، به خاطر آزادی که در اختیارمون گذاشت

و به خاطر همه ی خوبیها و محبت هاش خدا رو شکر میکنم.


+ امشب هم با چند تا کادوی کوچیک حسابی سورپریز شد. خدا حفظش کنه برامون... :)



++ کاکتوس های خونه هم گل دادن.


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

276، ای عاشقان عید آمده...

میخوام مدیحه و مولودیه بنویسم، اما نمی تونم از بینشون انتخاب کنم.
از هر شاعری حتما می تونید یک مدیحه ی خوب از مولا علی علیه السلام
پیدا کنید و بخونید و ازش لذت ببرید.



بهتون گفته بودم که توی 14 سالگیم چکار میکردم؟

یه دفتر 200 برگ داشتم که هر جا غزلی، تک بیتی، قصیده ای و ....
در مدح امام علی میدیدم، یادداشت میکردم اونجا.

یه کار دیگه هم کردم اون موقع ها. با پدربزرگم کتاب میخوندم.
یعنی تحت راهنمایی ایشون، " امام علی صدای عدالت انسانی"، و چند جلد اول " الغدیر" .

امشب میخواستم مدیحه بنویسم. انقدر تعداد انتخاب ها زیاد بود که نمی تونستم بینشون انتخاب کنم.
بزارید از حافظم کمک بگیرم. میگن که شاعر عصر صفوی "مولانا شانی اصفهانی"
در مجلس شاه عباس صفوی در مدح امیرالمومنین شعر میخوند، تا رسید به این بیت:

اگر ساغر کشد دشمن اگر دوست     به طاق ابروی مردانه ی اوست

و شاه عباس همونجا دستور داد که مولانا رو وزن کردند و هم وزنش بهش طلا هدیه داد.
۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

267، من اگر دختر داشته باشم...

من اگر دختر داشته باشم، نمیزارمش مهد کودک و براش پرستار هم نمیگیرم.

من خودم میمونم خونه با بچم خاله جون بازی میکنم.

چون که یک بخش خیلی دوست داشتنی از خاطرات بچگیم

مربوط به زمانیه که کسی جز من و مامان خونه نبود و ما باهم خاله جون بازی میکردیم.

مامان میشد دختر خونه، توی خونه می نشست و خیاطی و آشپزی میکرد،

منم مامان بودم و چادر گلی مو سر میکردم میرفتم بیرون(توی حیاط) که برای دخترم خوراکی بخرم.

خوب حیفم میاد دخترم ازین خاطره های دوست داشتنی نداشته باشه...


+ با الهام ازین پست فرشته جون

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

246، زیبایی های خلقت

آیات خداوند رو همه جا میشه دید
به خوبی و روشنی، مخصوصا توی طبیعت زیبا.

رفتن به باغ یک ویژگی خیلی مهمی که داره،
اینه که آدم رو با این نشانه ها آشنا تر میکنه.
اقلا برای آدم هایی مثل من اینطوره.
دیدن زیبایی گیاهان، درختان، میوه ها و ....
همه و همه ی این زیبایی های چشم نواز
که توی بهار هر جا چشم بگردونیم میبینیمشون.
 
سبحان الله.

+ مثل همین توت های موزی شکل که من تا حالا ندیده بودم!
هم خوشمزه بودن و هم خیلی زیبا. تبارک الله احسن الخالقین.


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو