۵۴ مطلب با موضوع «دوست داشتنی ها» ثبت شده است

213، جوجه غاز

دیروز منزل خاله جان بودیم

که دخترخاله جان این جوجه های یک روزه رو آورد ما ببینیم.

همون دیروز از تخم در اومده بودن. خیلی ناز بودن.

ولشون میکردی توی اتاق شروع میکردن به دویدن.


۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

210، یک غزل از سعدی

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
 
 دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
 
صورت نگار چینی بی خویشتن بماند
  
گر صورتت ببیند سر تا به سر معانی

 ای بر در سرایت غوغای عشقبازان
 
همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی
 
 تو فارغی و عشقت بازیچه می‌نماید

تا خرمنت نسوزد احوال ما ندانی
 
 می‌گفتمت که جانی دیگر دریغم آید

 گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی
 
 سروی چو در سماعی بدری چو در حدیثی
 
 صبحی چو در کناری شمعی چو در میانی
 
 اول چنین نبودی باری حقیقتی شد
 
 دی حظ نفس بودی امروز قوت جانی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

204، بستنی عاشقانه

مادر بزرگ مرحوم من خیلی بستنی دوست داشت.

اون موقع ها که جوون بودن، توی شهر فقط چند تا مغازه بستنی میفروختن،

توی روستا هم که اصلا بستنی نداشت.

پدربزرگ یکی از این فلاسک های دو جداره از جنس روی خریده بود. 

( خیلی قدیمی بود، الان نمونش جایی نیست.)

صبح هایی که میرفت شهر،

فلاسک رو میبرد و برای مامان بزرگ بستنی میخرید.

مامان بزرگ تا یه هفته بستنی داشت و میخورد.

بعدها هم که توی روستا بستنی آوردن و میفروختن و خب راحت تر بود خریدش.

جالبه که کسی ندیده بود پدربزرگ خودش حتی یه قاشق بستنی بخوره،

اما خب برای خانومش میخرید دیگه، بستنی عاشقانه...


+ مادربزرگ هر موقع میرفت سر خاک پدربزرگ،

یه کارتون بستنی میخرید، از همون در آرامگاه شروع میکرد به تعارف کردن بستنی،

به بچه ها هم دو تا بستنی می داد.

به قدردانی از  همه ی اون بستنی های عاشقانه که پدربزرگ تا بود براش میخرید...

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

203، پشت دریاها شهری است

پشت دریاها شهری است

که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است

...

قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد ازین خاک غریب

دور خواهم شد...

+ ساحل دانشکده، عصر امروز.


۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

185،آرامش

دیروز مهمان یکی ازدوستانم بودیم،

یک خونه ی کوچیک و آروم با میزبانی گرم و بامحبت
دوستم و همسرش هر دو طلبه هستن( بعد اتمام ارشد رفتن حوزه)
و از بهترین آدم هایی هستن که از نزدیک میشناسمشون.
حج مشرف شده بودن و دیروز یک مهمونی خانومانه داشتن، انقدر ساده و صمیمی که آدم لذت میبرد.
جای همه ی دوستان خالی.
+ دوستم و همسرش با درآمد خیلی کم زندگی میکنن،
 ولی اینهمه برکت که به زندگیشون سرازیر شده واقعا جالب و دیدنیه.



۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو