۶۱ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

197، اعترافات یک مریم گلی!

1- امروز برای خواهرم میخواستم نوبت چشم پزشکی بگیرم.

یک بار زنگ زدم 118 و شماره ی جدید مطب دکتر مورد نظر رو گرفتم.

هر چی تماس میگرفتم، کسی بر نمیداشت!

گفتم حتما اشتباهه شماره و حتما اپراتور شماره رو اشتباه خونده برام!

پس دوباره زنگ زدم! این بار به جای اپراتور از اول یه آقایی گوشی رو برداشت،

و گفت که مرکز شماره .... بفرمایید.

منم گفتم: شماره ی مطب خانوم دکتر .... رو میخواستم، آقاهه گفت:

سرکار خانوم، با 118 تماس بگیرید، نه 110.

(انقدر محترم بود که من از خجالت آب شدم و گوشی رو سریع قطع کردم!!!)


2- یک زمانی یک مخاطب وبلاگی داشتم، که خیلی آروم بود و گاهی کامنت میزاشت برام،

بعد مدت ها که اومدم بلاگ، دوباره اینجا هم اومد و برام کامنت گذاشت.

حس آشنای قدیمی بودن به من دست داد و خواستم مثلا صمیمی بشم باهاش.

آخر جوابی که بهش دادم نوشتم: چطوری گل دختر؟ خوبی؟

دیگه نه کامنت گذاشت و نه سر زد به اینجا.

بعد توی وبلاگش رو که کمی دقیق نگاه کردم، متوجه شدم که آقاست!!!

خو اخه واسه چی با اسم مستعار کامنت میزارید بندگان خدا؟؟؟!!!


3- دوست دوران دبیرستان مادرم زنگ زد خونمون،

اولش منو نشناخت و کلی باهام سلام و احوالپرسی کرد.

من هم نگفتم که من "مریم" هستم و نه "مامان مریم"!

اواسط صحبت یهو یه جمله گفتم که مامانم....

خانمه فهمید که من دخترشم! خدا رو شکر که چش تو چش نبودیم اون لحظه!!!

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

196، کلاس اکابر!

ترم 5 که بودم، برای یک درسی TA بچه های مهندسی برق بودم.

به جز 2 نفر، کل کلاس از من بزرگتر بودن!

اکابر بود کلاس!

یکی از دوستام میگفت چرا TA شدی آخه!؟

نمی دونی هر کسی TA بشه ازدواج نمیکنه آخرش؟!


- آرشیو

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

192، ته دیگ!

توی خونه انواع ته دیگ های برشته و سیب زمینی و ....

رو من درست میکنم.

 امروز یک ته دیگ ابتکاری درست کردم.

به بابا میگم من تا عروسی نکردم، ابتکاراتم رو روی شما آزمایش میکنم!

میگن: این که خوب شده. ولی خدا به داد برسه!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

187، سوغاتی!

هم اکنون صدا وتصویر من رو از باغ ملی دارید.
جای همه ی دوستان خالی.
بعدش میریم بازار،
سوغاتی خواستید سفارش بدین بخرم براتون.
 :-)
۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

186، دلتنگی

دوستان ما خیلی دلتنگ شما میشیم!

اصلا به طور مداوم و هرلحظه دلتنگ شماییم!
بعدگاهی طاقتمون طاق میشه،
میریم بستنی میخوریم خوب میشه حالمون،دلتنگی هم برطرف میشه شکرخدا!
+ بستنی سنتی و قیفی متری خوردیم تاحالا.
تو رو خدا بستنی میوه ای دوست نداشته باشین
که ما علاوه بر دلتنگی به زحمت هم نیفتیم! مرسی!
:)



۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو