602، ماگدا (به سکون گاف)

یکی از جالبترین شخیصت های تاریخی برای من "ماگدا گوبلز" همسر جوزف گوبلز هست. اسمش رو توی گوگل سرچ کنید و هرچیزی لازمه در موردش بخونید. من ازش دو تا عکس میزارم براتون. عکس اول عکس خانواده گوبلز و عکس دوم عکس دختران ماگدا هست، وقتی که در مقر پیشوای نازیها، هیتلر، وقتی که متفقین به دروازه های برلین رسیده بودن، اول بچه ها و بعد خودش رو با آمپول کشت.



+ من بیشتر ازینکه در مورد دو جنگ جهانی فیلم ببینم، کتاب خوندم، اونهم وقتی 12 تا 15 سالم بود. با ولع تمام نشدنی کتابهایی مثل "نبرد من" رو میخوندم. کار جالبی بود.


۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مریم بانو

601، خودخواهی!

دوستی دارم که بیشتر از 8 ساله که باهاش ارتباط دارم.

دوست من به شدت خودخواهه و به خودش فکر میکنه!

بزارید مثال بزنم تا درک کنید که اخلاقش چطوریه.

دوست من طلبه هست، هم رشته من بوده و ارشد داره،

آدمها براش اهمیت ندارن، کلا به آدمها فکر نمی کنه،

هر کاری که برای کسی می کنه، برای خاطر خودشه،

و یا بزارین بهتر بگم،

برای خاطر خداست.

به خاطر خدا با دوستانش خیلی مهربونه،

با همسرش خیلی خوب و مهربونه،

با خانواده همسرش و خانواده خودش و ...

کلا سیستم تنظیم رابطه ش رو آدمها نیست،

بنابراین نه از کسی انتظار داره و نه دلگیر میشه از چیزی،

همیشه بابت داشتن چنین دوستی خدا رو شکر میکنم.



۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

600، من گریه می کنم

متن ادامه مطلب از همون عزیز از دست رفته ماست

که در پست 568 هم  مطلبی ازشون نقل کردم.

دست نوشته های کم نظیری دارن.

بعضی مطالب رو دوست دارم اینجا بنویسم

که هم جلوی چشم خودم باشه و هم شما دوستان نازنین بخونید.

این متن در مورد گریستن و چرایی و چگونگیش هست.

جالبه، اگر حوصله دارید تا آخر بخونیدش.

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

thinking

What is your idea about this?

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

599، کم فروشی

1- سریال "شاهگوش" رو اگر دیده باشین، یک سربازی بود که مدام این جمله رو تکرار میکرد که من که قراره معاف بشم، اگر فردا نه، حتما پس فردا نامه معافیم میاد و اینجوری خیلی اوقات احساس تعلق و مسئولیتی که لازمه کارش بود رو نداشت.

2- خیلی اوقات ما هم همینجوری هستیم. مثلا چون از کارمون راضی نیستیم و مدام ابن تو ذهنمون هست که از کارمون یک روزی استعفا خواهیم داد، اونجور که باید کار نمی کنیم، یا اگر هم کار میکنیم، نمی تونیم ازش لذت ببریم. اگر هم جایی کم گذاشتیم یا نقصی بود، به خودمون میگیم من که قرار نیست اینجا بمونم، پس مهم نیست.

3- مثالهای فراوان دیگه ای هست، یک رابطه عاطفی که فکر می کنیم بی سرانجامه، کشوری که می دونیم قراره به زودی ترکش کنیم، رشته ای که مورد علاقه مون نیست و به زور سر کلاسهاش حاضر می شیم، مقطعی که شروع کردیم و دیدیم کار عاقلانه ای نیست و...

4- حتی اگر قراره از کاری استعفا بدیم، حتی اگر قراره کسی رو ترک کنیم، حتی اگر قراره از کشوری بریم، حتی اگر قراره رشته مون رو عوض کنیم، و... تا لحظه ی آخر درست کار کنیم، درست عمل کنیم و زیبا خداحافظی کنیم. به بقیه کاری نداشته باشیم، شان خودمون رو حفظ کنیم و کم فروشی نکنیم.

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو