1- دارم همه شجاعتم رو جمع میکنم که از کاری بیام بیرون. راستش از اول فکر میکردم سخت باشه، اما نه به این سختی. من آدمش نیستم، نمی کشم. نمی تونم اهانت ببینم و همش سکوت کنم. نمی تونم مدام تحقیر بشم و حرفی نزنم، به خاطر خدا. حس میکنم صبرم در این مورد بی نتیجه هست. فقط منجر به دلخور شدن و اذیت شدن بیش از حد خودم میشه و برام اشتغال ذهنی درست میکنه و آرامشم رو ازم میگیره. نمی دونم... امیدوارم که تصمیم خوبی بگیرم.
2- آیة الله قاضی طباطبایی، استاد علامه طباطبایی و آیة الله بهجت و ... بودن، تو کتاب "عطش" که در مورد زندگی شون نوشته شده، نقل شده ازشون که چهل سال مراقبه میکردن و محاسبه نفس و ... اما هیچ فتح بابی براشون صورت نگرفته بود. بعد از چهل سال یک باره همه درها به روشون باز شد، ایشون از درگذشتگانی هستن که در امورات این عالم هم دخل و تصرف دارن. صبر تلخ هست، اما میوه شیرینی داره... صبر بر چیز صحیح و الهی...
1- بودن بعضی آدمها تو زندگی ما نعمته، حتی اگر همیشه نباشن، حتی اگر پیشمون نباشن. این آدمها انرژی شون رو حتی از پشت خط تلفن هم به شما منتقل می کنن. دیروز یکی از همین آدمهای خیلی خوب و دوست داشتنی بهم زنگ زد و کلی انرژی و آرامش گرفتم از حرف زدن باهاش. :)
2- بعضی آدمها حتی وقتی نیستن، حتی وقتی از دنیا رفتن، با اینکه داغ فراقشون همیشه روی دلت هست، اما یادآوری شون، حرفها و کارهاشون لبخند به لب آدم میاره. انگاری از اون دنیا هم گرمای محبتشون رو میشه حس کرد. :)
ساحل نرماندی
1- خریدن یکی از چیزهایی هست که حال هر زنی رو خوب میکنه، حتی اگر صرفا همراه کسی برن تا اون چیزهایی که لازم داره رو بخره. در همین راستا من و خواهر و دخترخاله جان یک روز رفتیم خرید و حسابی بهمون خوش گذشت و کلی خریدهای لازم و ضروری انجام دادیم و کلی پیاده روی کردیم و چیزهایی رو از پشت ویترین فقط تماشا کردیم و دست آخر با خوشحالی برگشتیم خونه.
2- چند وقت قبل تو ویترین یک مغازه ای ساعتی دیده بودم بسیار شیک، با صفحه بسیار زیبا و نگین های با طراحی فوق العاده. انقدر نگین های دورش زیبا بود که چشمم رو گرفت. قیمتش رو خوندم و سریع پریدم تو مغازه که کارت بکشم و ساعت مزبور رو بخرم. وقتی رفتم تو مغازه و در مورد ساعتی که کم نبود عاشقش بشم پرسیدم، فهمیدم که قیمت مربوطه تومان بوده و نه ریال و با گردنی کج از مغازه اومدم بیرون. در همان روز شاد، به همراهان خرید که نشونش دادم، گفتن که "این عشق جاویدان شما صفحه ش صدف هست و ... تو واقعا متوجه نشدی که این چقدر گرونه؟!" نمی دونستن که عشق این چیزا سرش نمیشه که! :|
3- بنده یک ساعت ژاپنی بسیار زیبا و شیک و ... داشتم که تنها چیز مادی بود که بهش دلبستگی داشتم، همین ساعت در کربلا از دستم افتاد و گم شد و بعد ازون من مثل مردهای زن مرده، هر چند وقت یک بار یک زن صیغه ای پیدا میکنم و هنوز نرفتم یک ساعت دائمی بخرم. ماشالله انقدر هم "خوش پسند" هستم فکر کنم تا آخر عمرم "عذب اوقلی" بمونم!
1- اول اینکه از کسی که از پست قبلی من رفته و به یکی از نظر دهندگان اهانت کرده، تقاضا میکنم دیگه کلا اینجا نیاد! ازش ممنون میشم که ما رو تنها بزاره با همه عقده هامون و بره به زندگی خودش برسه و کاری به کار بقیه نداشته باشه. ازش ممنون میشم بی سر و صدا بره و ما رو در جهالت خودمون تنها بزاره. ترجیح میدم آدمی که مردم رو از روی ظاهرش قضاوت میکنه، کلا تو دایره دوستانم نباشه.
2- یک سوالی همیشه برای من هست، اونم اینه که کسی که مدام تو کار مردم سرک می کشه و تو زندگی دیگران دخالت میکنه و نظر میده و اونها رو می رنجونه، دقیقا کِی می رسه ایرادات خودش رو رفع کنه؟ کی وقت می کنه خودش رو رشد بده؟ بابا ما تو زندگی خودمون موندیم! شما چطوری اینهمه کار خودتون رو هندل میکنید و تازه فرصت می کنید بقیه رو به خاطر 4 خط نوشتن نقد کنید؟!
3- پیشنهاد میکنم این پست رو هم بخونید: کلیک