۱۲۳ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

15، ارثیه ی پدربزرگ برای من


از پدربزرگ کلی چیزهای خوب به من به ارث رسیده.
در مورد ارثیه های معنوی که از ایشون بهم رسیده بعدا مفصل حرف می زنم.
ارثیه های مادی که به شخص من رسیده و مخصوص من بوده چند تا چیز بوده.
یکی یک کلاه شبیه کلاه های سربازای آلمان نازی که مشکی رنگه و من کلی باهاش عکس گرفتم! :)
یک کتاب به اسم" تمدن اسلام و عرب" نوشته گوستاو لوبون.
کتاب قدیمی با چاپ سنگی سال 1318 که یکی از دوستان پدربزرگ سال 1333 بهشون هدیه کرده.
و یک انگشتر عقیق مردونه.
دوتای اولی رو خودشون در قید حیات به من بخشیدن و سومی رو پارسال مادربزرگم.
سوال اینه که با انگشتر عقیق مردونه که اندازه ی دستم هم نیست چکار کنم!؟
تا 2 سال پیش فکر میکردم کتاب مذکور نایاب هست. تا اینکه توی کتابسرا دیدم که به مبلغ 15000 تومن به فروش میرسه!
این بود ارثیه مادی ما.
از مادربزرگ هم یک انگشتر فیروزه ( به نظر من این هم مردونه هست با این طراحی عجیبش!)
و یک تسبیح و سجاده و روسری و مهر و سایر ملزومات نماز به من به ارث رسیده.
+ خدا اموات همه ی شما رو رحمت کنه.
+ این چند روز که مشهد بودم خیلی یادشون میفتادم. دوست داشتم اینا رو جایی بنویسم. :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

14، هدیه تولد

دیروز به مناسبت 17 ربیع الاول توی مدرسه به محمد و مصطفی هدیه دادن.

یکی از همسایه هاشون که توی مدرسه با هم هستن کلی شاکی شده و گریه و ... که چرا به من هدیه نمی دین.

یاد خودم افتادم!

آمادگی بودم به دختر همسایمون روز تولد حضرت زهرا هدیه دادن؛

من کلی ناراحت شدم و وقتی اومدم خونه کلی گریه کردم.

مامان بهم گفت به تو روز تولد حضرت مریم هدیه میدن!!!

تا مدتی کار من این بود که از مدرسه که میام بپرسم که تولد حضرت مریم کی هست!؟

نا گفته نماند که به خاطر کارت پستال هایی که از تمثال حضرت مریم و حضرت مسیح اون موقع ها داشتیم برامون غریبه و نا آشنا نبودن ایشون. :)

یادش بخیر.... دنیای صاف و ساده ی بچگی....

+ پدر محمد و مصطفی به علت خاصی این اسم ها رو برای بچه هاش انتخاب کرده.

چند سال قبل اینکه ازدواج کنه یک خانومی رو جایی میبینه و عاشقش میشه. اما نمی دونسته خانوم کیه و از طرفی خجالت میکشیده بره و از کسی بپرسه.

سالها میگذره و مشرف میشه مدینه. اونجا کلی نذر و نیاز و قول و قرار میزاره توی حرم نبوی که با این خانوم ازدواج کنه.

یکیش این بوده که انشالله بچه هاش پسر بشن و اسم های پیامبر رو براشون بزاره. :)

نذر 10 سال شله زرد پختن توی روز رحلت پیامبر و موارد دیگه رو هم داشته البته.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

12، امتحان (2)

 همان طور که همه  مستحضرید ما دوره ی تحصیلاتمان بسیار طول کشیده
 و فی المثال بعضی ها که آرزو داشتند ببیند خب ما آخرش چی می خوایم بشیم؛ عمرشونو دادن به شما عزیزان.
خدا اموات همه ی شما رو رحمت کنه!

بنابراین دعا کنید که زودتر ما به آخرش برسیم.

هرچند که تحصیلات گویا مثل تردمیل هست و ما که پریدیم رویش باید تا آخرش برویم.

در همین راستا ما با اعتماد به سقف! در کنکور دکتری شرکت نمودیم.

در گرایشی که تنها یک نفر را می طلبند!

خدا آخر و عاقبت همه رو ختم به خیر کنه انشالله!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو