زندگی بدون استرس و نگرانی برای یک مدت کوتاهی خوبه.
مخصوصا بعد از پروژه ی سنگینی که به سختی به سر انجام رسید.
من 3 بار این پروژه رو از صفر شروع کردم.
(فرض کنید مایکلسون و مورلی یک آزمایشی رو 10 سال انجام دادن،
تهش هم نتیجه ای که میخواستن رو به دست نیاوردن! )
هر چه قبل دفاع اذیتم کردن و هی گره به کارام افتاد؛
روز دفاع انقدر همه چیز از اول جلسه خوب پیش میرفت که جدا نگران بودم نکنه اتفاقی بیفته!
آخه طبیعی نبود که همه چیز این همه خوب باشه! اما بود دیگه! تا آخرش!
( اثر دعای پدر و مادر و دوستان عزیز بود.)
+ یک شیرینی خیلی خوب از بهترین شیرینی فروشی اینجا سفارش داده بودم،
اما بس که هیجانم زیاد بود، حتی بعد جلسه ی دفاع نتونستم یک دونه ازش بخورم!
++ داور داخلیم خیلی شیرینی دوست داره. قبل دفاع به شوخی بهم گفته بود،
شیرینی خوب بخرید توی نمرتون تاثیر داره. اتفاقا خیلی هم سوال پیچم کرد سر دفاع.
اما آخرش بهم نمره ی کامل داد. گفت سوال جای خود، کار شما ارزشمنده و مستحق نمره ی کامل.