۲۰۰ مطلب با موضوع «روزانه» ثبت شده است

264، روز نگاشت

خواهر گرامی دستشون رو جراحی کردن.

از عصری بی حسی از بین رفته و درد داره بنده ی خدا.

بس که از دستش کار کشید اینجوری شده. :(

حالا هم ایشالله خوب میشه زودتر.

درد داره اما...



+ عشق من در نوزادی.

خداوکیلی شما میتونید همچین بچه ای رو ببینید

و عاشقش نشید؟!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

256، دریای آبی

ره آورد امروز دانشکده برای من 15 ساعت اینور و اونور رفتن

و خستگی شدید و کلاس طولانی و .... بود،

و این عکس از دریای آروم برای شما.

+ حتی وقت نکردم 5 دقیقه بشینم نگاه کنم به دریا. :(

این خونه ی چوبی هم سرایداریه انگاری!

هر چند ما هنوز کسی رو ندیدیم اونجا!


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

255، پای آناناس

به جهت بزرگداشت هفته ی معلم و به جهت اینکه فردا استاد مدلسازی نکشدم

و ازونجایی که عاشق شیرینی می باشند، براشون یه جعبه شیرینی خریدم،

پای آناناس!


+ امیدوارم که موثر باشه و منو از کلاس نندازه بیرون. :|

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

254، پشیمونی!!!

گاهی آدم توی زندگیش یه کارایی میکنه!

بعد به خودش میگه آخه این چه کاری بود!!؟؟

الان حکایت منه والا...

پروژه ی من حل با روش های عددی توی سیالات بوده.

بماند که اون زمان ما درس مدلسازی عددی ارائه نشد،

و من به چه مشقتی این روش ها رو یاد گرفتم...


+ حالا امسال برای ورودی های 92 این کلاس تشکیل شده،

با یک استاد خیلی خوب. من هم تا هفته ی پیش رفتم همه ی کلاس ها رو.

حالا الان اصلا حالشو ندارم فردا ایییینهمه راه بکوبم برم تا دانشکده،

آخه چرا من به استاده گفتم میام کلاس؟!


++ غم اصلی اینه که تکلیفاشو انجام ندادم! :(((

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

253، در آرزوی پسر بودن!

هیچ وقت توی زندگیم دلم نخواست پسر باشم، به جز یک جا...

این که آخر هفته ها یه بلیت بخرم و برم مشهد،

حتی در حد یک سلام توی حیاط حرم...

و بعدش برگردم.


+انقدر دلم مشهد میخواد و انقدر الان جور شدنش تقریبا غیر ممکن هست که خدا می دونه...



۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو