۲۰۰ مطلب با موضوع «روزانه» ثبت شده است

161، بفرمایید چای!

در دل باغ در عصر روز سیزده فروردین رو به این منظره بنشینید.



و چای نوش جان کنید.


+ بالاخره زور عزیزان به ما چربید و عصر برای مراسم کاهو خوران

که از 50 سال پیش سنت عصرهای 13 خانواده ی مادری ست،

ما رو به باغ بردند. ما هم بس که سردمان بود، نشستیم چای خوردیم.

آلوچه ی نوبرانه هم خوردم به نیت تک تک دوستان.


++ بعد گفتند که سبزه رو باید در آب جاری انداخت!

ما رو بردن آب بندون که سبزه هامونو بندازیم توی آب. (میدونید چیه دیگه؟!)

این بزرگترین آب بندون منطقه ی ماست و 600 هکتاری میشه.

پر از نیلوفر آبی و بسیار زیبا بود. عکس هم گرفتم.

منتهی من عکاس حرفه ای نیستم و عکس ها خوب نشد.

سبزه ها رو انداختیم توی آب و برگشتیم.


عکس نوشت: خروسی که در عکس اول ملاحظه می فرمایید، 

به همراه چند تایی مرغ و جوجه توی باغ میچرخن و آفات و کرم ها رو میخورن.

که از سم و مواد شیمیایی برای مقابله با آفات استفاده نشه و محصولات سالم و ارگانیک باشن.





۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

159، الوعده وفا

این همون باغ آلوچه ای هست که وعده داده بودم برای سیزدهم خدمتتون تقدیم میشه.


۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

158، سیزده به در زوری!

بهترین حالت برای روز آخر تعطیلات عید اینه که آدم تا ظهر بخوابه.

که بعد از اینهمه رفت و آمد و .... استراحت کنه خب.

نه که بره بیرون خسته تر بشه.

کلا ما یک بار رفتیم 13 به در جنگل، من 10 سالم بود. قیامتی بود توی جاده که خدا میدونه!

جنگل که نگم چطوری بود بهتره!!!

دیگه کلا نرفتیم. چند سالی یک مهمونی عید رو ناهار سیزدهم میرفتیم خونه باغ کسی.

چند سالیه که میزیم باغ دختر خالم اینا.

یک باغ 2000 متری با بیشتر از 100 تا درخت آلوچه (همان گوجه سبز). از هر میوه ی دیگه یکی دو تا درخت داره.

یک فضای سرپوشیده ی رو به باغ و یک سوییت نقلی با امکانات کامل. ( در واقع یک خونه یا یک اتاق).

کلی هم صندوقچه های قدیمی هست توی سوئیت که آدم ذوق میکنه از دیدنشون. :)

+ با همه ی این ها خوابیدن توی خونه ترجیح داره به نظر من! :|


۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

157، سرما!

فکر کنم بلاگ ویروس ها رو بین دوستان سرایت میده! :(

بعد از همه ی دوستان عزیزی که سرما خوردن و آمپول زدن و .....

منم فکر کنم دارم سرما میخورم.

:((((

خدایا....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

154، کتااااااب!

حدود 12 سال پیش از نمایشگاه قرآن کتابی خریدم به نام " علی و پیامبران"،

یک کتاب نازک و سبک به قیمت 250 تومن.

یادمه که یک بار کتاب رو برای پدربزرگم بردم، مرحوم پدربزرگ کتاب رو خوندن،

به پشت جلد که نگاه کردن، با تعجب گفتن: چقدر گرون!

خب البته وقتی ایشون کتاب می خریدن 15 ریال و 30 ریال

و گرون ترین کتاب توی کتابخونشون 70 تومن بوده، 250 تومن خیلی زیاده خب!

حالا هفته ی پیش من رفتم شهر کتاب.

کلیییی کتاب دیدم و مثل این بچه هایی که از پشت شیشه

دماغشونو به ویترین عروسک ها می چسبونن و نگاه می کنن و حسرت میخورن، فقط حسرت خوردم!

و چند تایی کتاب خریدم که چاپ قدیم بود و قیمت زیادی نداشت.

+ به نظر من پولدار بودن دو تا معنی داره:

1- وقتی میری کتاب بخری به قیمت پشت جلد کتاب نگاه نکنی.

2- همیشه توی خونه سیب باشه که بخوری. میوه ی دیگه ای نه! فقط سیب!!!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو