۲۰۰ مطلب با موضوع «روزانه» ثبت شده است

146، گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس!

ازونجایی که امشب بیخوابی به سرم زده،

پست هایی که فردا میخواستم بنویسم رو الان می نویسم.

این گلی بسیار زیباست که در این هوای دلنشین بهاری گل های کوچیک و زیباش باز شده.

تبارک الله احسن الخالقین.


+ همسایمون این گل رو توی جند تا گلدون کوچیک و رنگی کاشته،

تا امروز که 10 فروردینه، حدود 10 تایی رو بخشیده به مهموناش( به قول خودش شوهر داده! ) :)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

141، ناراننده! :)

قبل اینکه 18 سالگیم تمام بشه بدو بدو رفتم گواهینامه گرفتم.

الان اصلا نمی دونم انگیزم چی بوده خدایی! :)

چون که رانندگی نمی کنم.

داداشم که رفته سربازی ماشین داره اینجا خاک میخوره

و من حتی بهش فکر نکردم که ببرمش بیرون یه دوری بزنم!

:|

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

137، شقایق باران!

امروز کلی شقایق توی مسیرم دیدم.

یک خوابگاهی هم داره توی مسیر که حیاطش پر از گل های شقایق شده.

شقایق یعنی بهار، یعنی شروع دوباره. :)


۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

135، راند دوم شیرینی عید!

امروز باید برم شیرینی بخرم دوباره.

کل شیرینی عید تمام شده و حتی یک دونه ازش نمونده!

چند مدل شکلاتی هم که خریده بودم، فقط یک نوعش مونده.

جالبه که من شکلات ها رو از روی رنگ پوستشون میشناسم

و اصلا نمی دونم خود شکلات چه رنگیه!!!

به مثابه ی شاگرد مغازه شدم کلا! :)

+ آجیل هم که کلا توی فامیل ما معتقدن باید آجیل خوب خرید،

چون مهمون که خیلی آجیل نمی خوره، آدم خودش باید آجیل رو تموم کنه.

پس باید آجیل خوب بخریم!

شب ها که سریال می بینن آجیل نوش جان می کنن عزیزان!

+ ما بریم شیرینی بخریم ظهر شد دیگه!



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

127، سرباز وطن

داداشم نیم ساعت دیگه میره.

تا دفعه ی بعد که بیاد معلوم میشه که کدوم مرز باید بره خدمت کنه. :|

زبونم نمی چرخه دعا کنم که نره مرزهای شرقی.

چون همه ی اون هایی که میرن هم مثل برادر من هستن و فرقی ندارن.

فقط دعا میکنم که هر جایی هست در امنیت و آرامش باشه و به خیر و خوشی خدمتش تمام بشه و برگرده خونه.

الهی آمین...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو