اصلا اینجوری حال نمیده خداییش!
که همه ی کارهاتو انجام داده باشی.
حمام رفته باشی، بدون اینکه آب قطع بشه.
هییییچ کاری برای ساعت های آخر سال نداشته باشی.
همه چیزو آماده کرده باشی،
هی بشینی منتظر که سال تحویل بشه!
اصلا هیجان این که همه ی کارهاتو لحظه ی آخر انجام بدی رو نداره!
هی باید غاز بچرونیم تا سال تحویل بشه!!!
عیدی که تا لحظه ی سال تحویل ندویی که عید نیست!
+مادر یکی از دوستان عزیزم مریضه و بستری. لطفا لحظه ی تحویل سال نو دعا کنید براش.
هر سال یکی از مهم ترین تلاش های من شونه خالی کردن از زیر خرید شیرینیه.
متاسفانه هم موفق نمیشم. :)
امسال هم انقدر شیرینی نخریدن که من مجبور شدم امروز برم بخرم.
من نمیدونم چرا منو میفرستن برای خرید شیرینی و شکلات!
حالا شیرینی یه چیزی، من کلا کاکائو نمیخورم،
اما مشتری ثابت یک شکلات فروشی هستم که 99 درصد شکلات هاش کاکائوییه!
تازه به بقیه هم مشاوره میدم چه شکلاتی بخرن بهتره!
حالا هنوز سال تحویل نشده، کلی شیرینی نوش جان کردن!
با همین سرعت پیش برن دیگه چیزی نمی مونه واسه مهمونا!
بابا یک دوست یزدی داره که هر سال چند باری براش برنج میفرسته از شمال.
در واقع من یک هم خوابگاهی داشتم دوره ی لیسانسم که پدرشون رو به پدر من لینک کردن برای تهیه برنج!
حدود 6 سالی هست که براشون برنج میگیریم. هنوز هم ندیدیمشون.
هر سال اول زمستون بابا براشون یک جعبه پرتقال مرغوب و آبدار و درشت، دستچین میکنه و میفرسته!
آخر زمستون هم دوست محترم یزدی بابا یک جعبه ی مهر و موم شده پر از شیرینی های یزدی میفرسته برای ما!
یک سال دو تا جعبه فرستاد که یکیش فقط نبات بود و ما توی کل فامیلمون نبات پخش کردیم!
+ بسته ی امسالش امروز رسیده! :)
اینجا نم نم بارون میاد. اینجور که پیش بینی ها میگه احتمالا فردا و پس فردا شدیدتر هم میشه.
سال 1392 هم تمام شد. خیلی زود گذشت. اما تمام شد دیگه.
سال خیلی سختی بود. هر چند که آخرش خوب بود.