۲۰۰ مطلب با موضوع «روزانه» ثبت شده است

224، مریم هستم، تکنسین اجاق گاز!

ناهار پلویی درست کردم جای همه ی دوستان جدا خالی.

یعنی عالی شده بود. ته دیگ برشته و خوش رنگ و خوشمزه! :)

تا من بیام عکس بگیرم کل ته دیگ رو پدر و مادر گرامی برداشتن

و مساحتی در حدود نصف کف دست به من ته دیگ رسید! :)

پرسیدم خب چطوره؟ خوشمزه شد؟ عکس که نزاشتین بگیرم! :)

پدر گرام فرمودن که بله البته برنج خوبی هم داریم! :)

مهربان مادر هم اضافه کردن که آب تصفیه شده باشه برنج خوب میشه خب! :)

فکر کنم من فقط در نقش فندک اتوماتیک عمل کردم! یا تکنسین اجاق گاز یا همچین چیزی!!! :)

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

222، اردیبهشت

هوا انقدر خوبه، انقدر همه جا سر سبز و بهاریه 

که آدم دوست داره کل عصرها بره قدم بزنه توی خیابون ها.

و عکس بگیره از درخت های زیبا.

طبعا من توی خیابون همچین کاری نمیکنم که!

این عکس رو از حیاط دانشکده گرفتم،

که به طور متوسط هر 1 ساعت یک نفر ازش رد میشه.



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

217، کارگاه اکابر!

دیروز کارگاه اکابر بود.

دانشجوهای سال اول و دوم + استاد محترم درس.

از 8.5 تا 12.5 سر پا بودم و در حال حرف زدن.

به معنی واقعی کلمه خسته شدم.

وسطش چای و کیک هم خوردیم.

( یکی از دانشجوها رتبه ی دکتریش 1 شده بود و خانومش برامون کیک پخته بود.)

جالب بود که بچه ها حتی یک بار هم نگفتن خسته شدیم،

یا از کلاس بیرون نرفتن! یا حتی استراحت نخواستن!

بس که من مدرس خوبی بودم!!!! ( آیکون اعتماد به سقف!)


بعد کلاس آبدارچی اومد و گفت بیاین آبدرخونه چای بخورید!

منظره ی آبدرخونه رو به دریاست، با یک تراس خیلی زیبا. 

البته این عکس رو از حیاط گرفتم.


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

216، بستنی تولد!

خواهر من عاشق بستنیه.

نشون به اون نشون که من عیدی

بهش یک کیلو بستنی سنتی یه بستنی فروشی خیلی معروف رو هدیه دادم!

انقدر سورپرایز شد و ذوق مرگ که خدا میدونه! :)

برای تولدش هم رفتیم بستنی خوردیم.

ایشون فقط بستنی!

من هم مخلوط !

جای همه ی دوستان خالی. :)

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

215، خستگی موقت

یه مدتی از رگباری پست گذاشتن صرفنظر میکنم،
که کمی به خودم برسم.
کمی خسته و کلافه ام...
مراقب خودتون باشید.
یاعلی...
۱۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو