۲۰۰ مطلب با موضوع «روزانه» ثبت شده است

499، تصویر ذهنی...

یک خصوصیتی که توی بعضی از آدمها هست، اینه که به تصویر ذهنی که از خودشون دارن خیلی اهمیت میدن.
 این آدمها سر شما رو شیره نمی مالن، نه به خاطر اینکه نمی تونن،
چون نمیخوان و این تصویر ذهنی شون از خودشون رو خراب میکنه.
دودره بازی رو مثل هر آدم دیگه ای بلدن، چون آدمیزاد هستن،
منتها این کارو نمی کنن، چون وقتی توی آینه به خودشون نگاه می کنن،
 نمیخوان از خودشون شرمسار باشن.
من پایان نامم رو سمبل نکردم و شبها با وجدان راحت میخوابم.
چون حس دور زدن کسی رو ندارم. چون داورام بهم نمره کامل دادن.
و وقتی شنیدم کسی که دقیقا موضوع من رو تو یک جای دیگه انجام داده بود،
و کلی ادعا داشت و بارها تقاضای کمک من رو رد کرده بود که خودم میتونم و کاری نمونده دیگه و ...
داور خارجیش پروژش رو رد کرد و با ریش گرو گذاشتن مشاورش بهش اجازه دفاع داد  و...
مشاورش میگفت انقدر چیزهای بیخود تو پروژش نوشته بود که کلا 6 صحفه مفید بود از 120 صفحه!
خیلی خوشحالم که شبها راحت میخوابم و حس گول زدن کسی رو با خودم حمل نمیکنم...

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

492، شوخی های زندگی!

یک روز که مجبوری صبح زود پاشی و از خونه بری بیرون دنبال کار و زندگی،

انگار صد ساله نخوابیدی! یعنی 5 دقیقه بیشتر خوابیدن هم غنیمته برات!

بعد یک روز که تصمیم میگیری صبح حسابی بخوابی و کیف کنی از خواب!

از صبح عینهو خروس بیداری!

همیشه بعد نماز صبح به این فکر میکنم چقدر کمه یک ساعت دیگه میشه بخوابی!

بعد امروز بیدار شدم فکر کردم چقدرررر خوابیدم!

به ساعت نگاه کردم دیدم 8:01 هست!

کلا سیستم بدنی ما باهامون شوخی داره!!!

والا...



۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

488، یک خواب خوب

1- این روزها کمتر از خونه میرم بیرون. دقیقتر بگم، از عصر عاشورا تا حالا دو بار با ماشین رفتم جایی و برگشتم. به جز اون کلا خونه بودم. موضوع اینه که وقتی مدتی توی خونه باشین، دیگه عادت میکنید به این روند و بیرون رفتن از خونه براتون سخت میشه. حس میکنم دارم به روزمرگی بیخودی دچار میشم. تصمیم دارم فردا صبح برم باشگاه.


2- امروز آش دوغ درست کردم. پدر فرمودن که خیلی خوشمزه شده، هر چند که تو از ما به عنوان حریف تمرینی استفاده میکنی! پرسیدم شما مشکلی داری مگه عایا؟! میخنده میگه نه! :)


3- امروز صبح وقتی بیدار شدم، یک حس خیلی خوب داشتم. خواب خوبی دیده بودم ( بگین خیره ان شاءالله!)، خواب دیدم رفتم پیش دوستم، رفتم خونشون، باهم توی خیابونها قدم میزدیم... و صبح با یک حس خیلی خوب بیدار شدم. عادت کردم که دلتنگش نباشم. به اینکه اصل بر ندیدنش هست و اتفاقی ممکنه سالی یک بار بیاد ایران و من یکی دو ساعت توی خیابون ببینمش... خواب اما خواب خوبی بود. کاش همه خواب ها به خوبی تعبیر میشد...

4- یک مدل نون محلی شمال، که در منازل تهیه میشود. همه جا هم قابل تهیه هست و فر و ... هم لازم نداره. فی المثال این یکی در آپارتمانی در تهران به وسیه دخترخاله جان تهیه شده. :)


۱۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

477، کمی از هر دری

1- مادربزرگ مرحوم من همه ی زندگیش یک بار غذای بیرون نخورد، یک بار ماست و شیر پاستوریزه نخورد. به جز سفرهای زیارتی، همه ی عمرش رو توی یک خونه بزرگ تو روستا زندگی کرد. پدربزرگ من سیگار نمی کشید، تو خونشون یک قلیون هم نبود.نه دیابت داشت و نه چربی خون و ... اما مادربزرگ سرطان خیلی سختی گرفت. طوری که تومور سرطانی در مرحله ای تشخیص داده شد که قابل درمان نبود و صرفا مسکن هایی بهش دادن تا دردش رو کمتر کنه. خواستم بگم سلامت زندگی کردن لزوما تضمینی برای بیمار نشدن نیست. خیلی عوامل دیگه ممکنه دخیل باشن، ناراحتی، غم و غصه، استرس، دلتنگی و ... همه میتونن جسم رو بیمار کنن.

2- اون موقعی که ماشین ها یک دفعه پرش قیمت داشتن و فی المثال پراید شده بود 20 میلیون رو یادتونه؟ اون موقع هرجا می رفتم، همه از گرون شدن قیمت پراید حرف میزدن. یادمه یک شب رفتیم جایی مهمانی. دختری بود از اقوام، با ناراحتی میگفت دیدی پورش شده 900 تومن؟! (پدر نامبرده مولتی میلیاردر از راه حلال هستن و اون موقع یک بنز 600 میلیونی داشتن). من خندم گرفته بود از تفاوت سطح دغدغه های آدم ها...

3- دیدین بار اول که ساک می بندیم بریم سفر ممکنه کلی وسیله ببریم که به کارمون نیاد و کلی چیز با خودمون نبریم که به دردمون بخوره و نداشته باشیمش؟ وقتی میخوایم یک سفر مهم مثلا حج بریم، حتما قبلش با کسانی که قبلا رفتن صحبت میکنیم که چیزی رو از قلم نندازیم. حکایت ازدواج هم همینه. جمع بندی من از تمام مطالب و تجربیات و شنیده ها و دیده ها و ... در مورد انتخاب همسر اینه که لزوما مرد یا زن ایده آل ما کسی نیست که ما باهاش خوشبخت بشیم.کمی دقیق باشیم توی زندگی دیگران و ازون مهمتر کمی انعطاف پذیر در معیارها و ملاک های شخصی و سلیقه ای مون.


نیلوفر آبی روی سطح آب بندان

۳۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

472، باران

1- یک ساعته بارون شروع شده، چنان بارونی که صداش نمیزاره بخوابم. شاید ما رو آب ببره حتی!

فکر کنم با سطل از آسمون آب می ریزه. ما نیز دقایقی دیگر خواهیم رفت تا زیر باران کمی بیاساییم.


2- صبح ها که بیدار میشین موسیقی گوش میدین؟ اولین موسیقی انتخابی صبحگاهی شما چیه؟

خب من چند سالی هست که هر صبح، اولین انتخابم، این تصنیف کوتاه محمد رضا شجریان هست.

دریافت




۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو