۲۰۰ مطلب با موضوع «روزانه» ثبت شده است

385، آخرین

1- مدتی ما نخواهیم بود. زیاد دلتنگی نکنید. دخترای خوبی باشید. گیس های همو نکشید. درس و مشقاتونو خوب بخونید. اگر هم من نیامدم، صد تا احتمال بد ممکنه وجود داشته باشه، از نیش عقرب و تصادف و ... و یک احتمال دیگه ( نمیدونم خوبه یا نه!؟) که منو پیش خودشون نگه دارن نزارن بیام. به هر حال این احتمال آخری رو در نظر بگیرین که زیاد غصه نخورین که ما ناراحت میشیم از غصه ی شما.

2- به جهت اینکه خوب نیست چراغ اینجا خاموش بمونه، آرشیو بلاگفا رو آوردم اینجا. تا من نیستم میتونید اون ها رو بخونید. بخصوص پست های مربوط به دفاع بهمن و اسفند رو، که ببینید منم مثل آدمهای دیگه ناامید و دلسرد میشم گاهی، اما خب از رو نمیرم! :)  توی تعطیلات عید هم به پُرحرفی موضعی دچار شده بودم، و کلی پست نوشتم توی یک ماه فروردین. خوندن اونها هم بد نیست. :)

3- من تا برم و برگردم یک سری میوه های ما تمام میشه. تونستین بیاین از طرف من این سهم ما رو بخورین. البته مثل خانم مهندس عزیز نباشیندا! اومده شمال، بعد از یک راهی رفته که نشد بیاد پیش ما. :( نمیگه خب من منتظر سوغاتی هامون بودم. :)



4 - میدونید من به تصادف اعتقاد ندارم. به نظرم هر کسی که میاد توی زندگیمون، به قصدی هست که اومده ( نه که خودش قصدی داره، آفریدگار عالم اینجوری بنا کرده.)، و بناست که ما ازش چیزی یاد بگیریم، باهاش بخندیم و خوش باشیم، دوستی کنیم و ... بنابراین اصلا تصادفی نیست که خدا دوستان خوبی مثل شما رو سر راه من قرار داده، ممنونم بابت همه چیزهای خوبی که بهم یاد دادین. ممنونم که من رو دوست داشتین. بابت داشتن تک تک تون خدا رو شکر میکنم. مـرسی که هستین. :)


۱۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

379، روستا نوشت

امروز به یک روستای خیلی زیبا رفتیم که تا حالا نرفته بودم.

روستای بامزه ای بود و امام زاده خیلی ساکت و آرومی داشت،

منم براتون چندتایی عکس ازش گذاشتم.


+ بقیه عکس ها رو نمیزارم، که خودتون بیاین برین ببینید. حیفه چنین جایی رو آدم به چشم نبینه. :)

+ روی عکس ها کلیک کنید تا اندازه ی واقعیشون رو ببینید. :)

۱۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

378، ریاست!

فرض کنید شما توی خونه نشستید، بعد یه دفعه تصمیم می گیرید،

که یه کاری بکنید که یه تنوعی بشه براتون. زنگ میزنید به یک نفر و اینو بهش میگید.

ایشون شماره ی کسی دیگه رو به شما میده.

تماس می گیرید و بهتون میگن که فلان روز ما دور هم جمع میشیم، شما هم بیاید.

شما میرید و جلسه به نیمه نرسیده، چون کار دارید میاین بیرون،

بعد یک روز ماه رمضون هم دوباره خبر میدن بهتون، شما این بار نیمه ی دوم رو می رسید برید.

و یک بار دیگه به طور کامل میرید، یعنی شد 3 بار.

بعد بهتون زنگ میزنن و میگن که بیاید کارتون داریم.

می رید و در طی یک نطق مفصل شما رو میزارن رئیس گروه به جای خانومی که همسن مادر شماست!

البته این حق انتخاب رو بهتون میدن که تا آخر شهریور آزمایشی کار کنید، بعد اگر دوست داشتین ادامه بدین.

در توجیهش هم میگن که کسی که میتونه 20 کیلو بار برداره، نباید 2 کیلو بار بلند کنه!

خوبه که من توی فرم نوشتم که هیچ تخصص خاصی ندارم!

والا...

+ من توی این سه بار حرف هم نزدم! پس کشفم نکردن!

یاد اون جوکه افتادم که یک مسئله رو بدین چند نفر حل کنن،

کسی که نتونست حلش کنه رو بزارین مدیر عامل شرکت! :)


+ مصطفی موهاشو از ته تراشیده و کلاه سرش میزاره. نزاشته ازش عکس جدید بگیرم! :)



۲۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

374، عیدی دوستان :)

امروز رفته بودیم جایی، من حسابی یادتون بودم و کلی براتون عیدی آوردم.


+ برای دیدن اندازه ی واقعی عیدی هاتون میتونید روی عکس هاشون کلیک کنید.

اگر دوست داشتین به من بگین از کدوماشون خوشتون اومده.

در ضمن ... صلوات بفرستین! :)

۲۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مریم بانو

372، بالاخره...

 یک چیزی که ذهنم رو مدت ها مشغول کرده بود و هیچ جوره فکر نمی کردم که بتونم از پسش بربیام،

امروز متوجه شدم که بالاخره تونستم... به هر سختی و جون کندنی بود از سختیش عبور کردم...

امیدوارم که پایدار باشه. :)



جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید

هلال عـیــــد در ابـروی یـار بایـد دیـــــــــد

عیدتون مبارک باشه. :)


۲۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو