۲۰۰ مطلب با موضوع «روزانه» ثبت شده است

362، بامدادیه

1- دهه ی آخر ماه رمضون اصلا خوشحال نیستم. چون ماه عزیزمون داره تمام میشه. من هم که کماکان آدم سابق، شاید کمی بهتر یا بدتر حتی! استاد تفسیر میگفت اینکه خدا بزنه پس کله ی آدم و یک شبه متحول بشه، ممکن هست، اما اینها راه نیست. باید راه رو طی کرد و سختی کشید و بر نفس غلبه کرد و ... ولی میگم کاش خدا بزنه پس کله ی ما! ما که آدم بشو نیستیم به این راحتیا!!!

2- یکی بیاد منو ارشاد کنه که این چهار خط چکیده رو بنویسم و بفرستم! شدیدا در نوشتن این چکیده دارم تنبلی میکنم! هر کاری میکنم جز نوشتن این یکی! بعد به نظرتون نباید خدا بزنه پس سر من؟! عایا امیدی هست که خودبه خودی ما آدم بشویم؟!

3- یک مطلب مفید هم بنویسم، اقلا پست پیام آموزشی هم داشته باشه خب! بازی فینال جام جهانی رو دیدین؟ متوجه یک نکته ی مهم شدین؟ شما حتی اگر "مسی" هم باشین، توی یک سیستم نادرست و ضعیف و ناکارآمد نمی تونید کاری از پیش ببرید، اما اگر یک بازیکن متوسط باشین مثل "کلوزه"، یک سیستم درست میتونه شما رو در نهایت بعد از چند دوره حضور توی جام جهانی با یک سیر صعودی قهرمان جهان بکنه. سیستم مهمتر از آدم ها و فردیت ماست. حتی یک آدم متوسط هم میتونه توی یک سیستم خوب رشد کنه و موفق باشه و روزهای خوبی رو بگذرونه. منتها توی یک سیستم بیمار، شما هرچقدر هم تلاش کنید، حتی اگر فینالیست هم بشید، نهایتا کم میارین. چون یک آدم نمیتونه جور یک جامعه رو بکشه. همه باید بخوان و تلاش کنن، البته در سایه ی یک سیستم درست!!!

4- گفتم سیستم، یاد یک چیزی افتادم. چند روز پیش رفتم جایی مصاحبه. قبلش معرفی شده بودم به خانوم مدیر. باهاش تلفنی حرف زده بودم. روز موعود رزومم رو گرفتم دستم و راهی شدم. روزمم رو ورق زد و ازم پرسید خب سابقه ی کاری چی دارین؟ گفتم: نوشتم توی رزومه. TA  بودم مدتی و تدریس خصوصی و کارگاهی و پروژه و ... گفت: نه! منظورم اینه که توی چه دبیرستانی قبلا درس دادین وقتی تهران بودین؟؟؟ گفتم : خانوم من دانشگاه سراسری بودم. معمولا جوری برناممون رو می چیدن که وقت آزاد برای کارکردن نداشته باشیمو بعد ایشون سریعا عذر ما رو خواستن و خداحافظی کردیم. سوال اینه که کسی که اسفند 92 دفاع کرده، دقیقا چه سابقه ی کاری باید داشته باشه؟ اونم وقتی تمام سالهای قبل رو از دبیرستان تا حالا داشته درس میخونده یک سره؟!!!

5- تصویر متداول ما در ماه مبارک رمضان، مخصوصا موقع سحر و کل ساعات روز که روزه داریم!!! :))



+ برای دیدن اندازه ی واقعی این تصویر روش کلیک کنید. خیلی عکس بامزه ایه. :)

۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

348، غرغر نوشت!


1- از دیروز که از تهران برگشتم، انقدر خستگی و کوفتگی دارم که انگار تریلی از روم رد شده، همه ی بدنم گرفته. امروز سر کلاس خوشنویسی نمی تونستم درست بنویسم حتی. نمی دونم چرا اتوبوسه اینهمه صندلیهاش سخت بود، انگار طراحش آدمها رو بدون پا در نظر گرفته بود! به اتوبوس نامناسب دو روز خستگی و دوندگی و ... توی این دانشگاه و اون دانشگاه رو هم اضافه کنید! رو به موتم یعنی!

2- توی کلاس خوشنویسی یک دختر 12 ساله هست که چپ دسته، جالبه بدونید که دفترش 90 درجه با دفترهای معمولی موقع نوشتن زاویه داره، اما مثل بقیه مینویسه. (متوجه شدین چطوری؟!)، میگفت که توی مدرسه هم همینطوری مینویسه. خیلی با استعداده. انقدر از خودش توی خط - نقاشی استعداد نشون داد که استاد گفت بره تذهیب هم یاد بگیره.

3- در مورد نظریه " بالغ - والد- کودک" توی روانکاوی چیزی میدونید؟ یک مثال میزنم. فرض کنید به کسی تلفن می زنید و اون به هر دلیل جواب نمیده به تلفنش. واکنش هر کدوم از این سه تا دراین مورد متفاوت هست ( این بحث ادامه داره):
کودک: ناراحت میشه و اصطلاحا به خودش میگیره و میگه که منو دیگه دوست نداره و ازینجور صحبت ها.
والد: حالا به تلفن من جواب نمیدی؟! صبر کن تا این بار حالتو بگیرم متوجه بشی اوضاع از چه قراره.
بالغ: حتما طرف دستش بند بوده یا گوشیش سایلنت بوده. دوباره بهش زنگ میزنم.
۱۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

346، دانشگاه نوشت

1- اینترنت دانشگاه ما پسورد دار شده و اساسی کنترل میشه، لذا ما دسترسی محدود داریم. امروز هی رفتیم همه جا و مذاکره کردیم و نتیجه رو هنوز نمیدونیم. دعا کنید که به خیر و خوشی بگذره. دانشکده ی علوم پزشکی هم رفتیم حتی، جالبه که ساختمان ریاست دانشکدشون توی کانکس بود و رئیس هم آدم خیلی آروم و جالبی بود.


2- خداوکیلی لذت نمیبرید سوره های ابتدایی قرآن رو میخونید هی راه به راه به اسم "مریم" برخورد میکنید؟! هی یاد من میفتین و دلتنگ نمیشید؟! پس دعا کنید برای ما. :)


3- دوستان عزیزی که تهران تشریف دارید، کلاسهای تفسیر قرآن " استاد قاسمیان " رو از دست ندین. 5 تا 6 صبح مجتمع فرهنگی امام رضا. التماس دعا و موفق باشین. :)

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

345، احوالات ما

1- امروز روزه ی بدون سحری رو تجربه کردم. یعنی فقط یک لیوان چایی خوردم سحری. خوب بود. وقتش یه کمی زیاد بود. اینجا چند روزیه هوا سرد شده و بارون میاد گاه گداری. اینه که گرما و تشنگی تلف نکرد ما رو. حالا هم که میبینید زنده و سرحالیم. :)

2- پست قبلی ذهنیات خودم بود. منتها چند تایی کامنت عمومی و خصوصی دوستان باعث شد که به این فکر کنم که مطلب رو ادامه بدم و دو سه تا پست مرتبط با کامنتهای دوستان در موردش بزارم. منتها مطالبی که در مورد اینجور مسائل مینویسم رو خودم مدتها پیش خوندم و یادگرفتم و حتی باهاش زندگی کردم. این بار اما اینجوری نیست؛ پس یه کمی فرصت میخوام که ذهنم رو مرتب کنم و بنویسم در موردش. امیدوارم که به درد دوستان بخوره. انشالله از سفر برگشتم مینویسمش.

3- دوستان عزیز ما رو حلال بفرمایید. فردا قراره بریم سفر، بریم دانشگاه و کارهای تسویه حسابمون رو انجام بدیم. دعا کنید که از خر شیطون بیان پایین و این رو درک کنن که کسی که کارش کتابخونه ای هست و خودش تنبلی میکنه در انجامش و تاخیر داره توی دفاع، فرق داره با کسی که 3 بار کلا از صفر پروژش رو انجام داده و کلی وقت گذاشته تا کد نویسی کرده و .... حلال کنید دوستان. :)

۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱
مریم بانو

343، گوجه نشسته!

1- امروز موقع درست کردن سالاد متوجه مورد مشکوکی در مورد گوجه ها شدم! اما بیخیال شدم و فکر نمی کردم مشکلی باشه. مادر که اومدن فرمودن گوجه سبد قرمز ( که من ازش برداشته بودم) نشسته هست! دیگه من به روی خودم نیاوردم! آخه سالاد آماده بود، سس هم بهش زده بودم. حسش نبود دوباره سالاد درست کنم! هنوزم که کسی حالش بد نشده توی خونه. انشالله که به خیر بگذره!


2- دیشب بستنی تولد مصطفی رو خوردیم. ما رو به بستنی نعمت مهمان کرد. خودش هم هر چی طعم تلخ بود سفارش داد، اما نصف بیشتر نتونست بخوره. پسرمون رو حسابی جو فوتبال گرفته! دیشب لباس بارسلونا رو پوشیده بود اومده بود، با شرت و جوراب ورزشی و کفش و .... همش هم توی ماشین برامون بازیها رو تحلیل می کرد! 



3- اگر من مسئول برنامه ریزی برای سبد غذایی خانواده باشم، هر روز یک غذایی درست میکنم که کدوی سبز بریزم توش، مثل وقتی که مامان اینا رفته بودن یزد. هر روز یک وعده غذایی کدو سبز داشتیم. یک روز کنار مرغ، یک روز سرخ شده با تخم مرغ و ...



۱۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو