۱۰۷ مطلب با موضوع «ذهنیات» ثبت شده است

119، مادر شوهر؟!

1- حتما این جوک رو شنیدین که بعد از مقایسه ی زن دوستی مردهای آمریکایی و معشوقه دوستی مردهای فرانسوی، می رسه به مردهای ایرانی که با وجود زن و .... مادرشون رو از همه بیشتر دوست دارن!

2- چند وقت پیش سریالی آمریکایی می دیدم، در مورد زن های خانه دار. حدود 10 سال پیش تولید شده و به فراز و نشیب های زندگی چند زن خانه دار که همسایه ی هم هستند، می پردازه. جالبه که مردهای امریکایی هم دقیقا از همون الگوی مردهای ایرانی در مورد احترام به مادرشون پیروی می کنند و زن ها در هر صورتی باید با مادر همسرشون کنار بیان! 

3- از مفهوم روانکاوی مادری کردن، یعنی بی چشم داشت بخشیدن؛ یعنی بدون انتظار فداکاری کردن و همه ی مفاهیمی ازین دست.

4- اولین عشق هر پسری مادرش هست، اون هم نه وقتی که جوون هست و احتمالا جذاب. بلکه زمانی که کاملا ناتوانه و حتی نمی تونه قاشق برداره و غذا بخوره. مادر کسی هست که همه ی ناتوانیها و ضعف های فرزند رو می بینه و باز هم به اون بدون هیچ چشمداشت محبت می کنه و عشق می ورزه، (برای ما خانوم ها موضوع کمی متفاوته. ما بخشی از وجودمون مادر هست و ....باشه برای بعد! :)  )، یک زن وقتی بچه دارمیشه از همه وجودش به بچش میبخشه. مادر تنها کسی هست که همیشه و در هر شرایطی با وجود همه ی نقصها و کاستیهای فرزند، دوستش داره؛ حتی با وجود خستگی و کارو ... براش  وقت میزاره، بدون منت و چشمداشت! پس طبیعیه که این جایگاهی که مادر توی ذهن پسرش داره دست نیافتنی باشه و غیر قابل رقابت.

5- یادمون باشه میشه و گاهی باید برای همسرمون مادری کنیم، اما دقت کنیم که محبت و عاطفه ی کامل مادری رو ما به هیچ مردی نمیتونیم بدیم، جز بچه های خودمون، پس نمیتونیم باعشق مردی به مادرش رقابت کنیم. بهتره که جایگاه خودمون رو بدونیم و نخوایم برای همسرمون مادری کنیم. ما همسر باشیم کافیه. همین نقش رو خوب ایفا کنیم به قدر کافی عزیز خواهیم بود.

6- مسئله ای که اغلب ما خانومها فراموش میکنیم اینه که نمیشه چیزی رو بخوایم، اما جوانبش رو نه! نمیشه که ما بخوایم با مردی زندگی کنیم، اما خانوادش رو نخوایم سال تا سال ببینیم مثلا! بهترین کار اینه که ما به مادر همسرمون احترام بزاریم،دوستش داشته باشیم، دید بدی نسبت به حرفاش نداشته باشیم و اینو یادمون نره که همسر ما پسر مادرش هم هست و نسبت به اونها هم وظایفی داره و باید برای اونا هم وقت بزاره. :)

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

115، زن های آمازونی

1- راهنمایی که بودم، یک کتابی خوندم، به اسم "جنس ضعیف"، نوشته ی " اوریانا فالاچی". یک بخشی از سفر اوریانا به منطقه ای بوده توی شرق آسیا ( یادم نیست اندونزی بوده یا جای دیگه)، با زن هایی برخورد کرده بود که دور از شهر زندگی می کردن، توی دل جنگل، زن هایی که شوهراشون توی شهر بودن و سالی یک بار میرفتن خونه برای دیدن زنشون. منطقه ای که کلا تحت حکومت زن ها بود.
+ شنیدم که بعضی میگن "فالاچی" یک دروغگوی بزرگه و.... اصلا به اینها یا حتی کتاب معروف "مصاحبه با تاریخ" و حتی تر! بخش چاپ نشده ی کتاب که مصاحبه با شاه ایران بود و به صورت جزوه ای بعد انقلاب چاپ شد و همه دیدن؛ کاری ندارم. بحث در مورد "مادرسالارهای اندونزی" هست که بالا توضیح دادم.

2- خانوم " تونی گرنت" یک روانکاو یونگی هست که تو کتابش به اسم " زن بودن" زن های آمازونی رو توصیف می کنه. دوشیزگانی بودند در اسطوره های قدیمی که جنگجویان قدرتمندی بودند و اسب بدون زین سوار می شدن و ...

3- حتما شما هم اطرافتون ازین زن ها دیدین. زن هایی که اختیار کل امورات زندگی دستشونه. تو منطقه ی جغرافیایی ما ازین زن ها زیاد هستند؛ زن هایی که به خاطر ثروت و قدرتشون اصلا نمیشه دست کم گرفتشون. زن هایی که به سادگی با تاکسی تلفنی میرن بنگاه معاملات املاک و ویلا معامله می کنن. زن هایی که همه ی خریدهای خونه، همه ی درآمد خونه و.... دست خودشونه. تو خانواده ی ما هم ازین زن ها کم نیستن.

4- این زن ها از موفقیت در دنیای مردانه لذت می برن، ازینکه بهشون بگن ده تا مرد رو حریفن لذت می برن، به راحتی می تونن کسب درآمد کنن. به سختی کسی بتونه حقشون رو بخوره و قسر در بره. آمازون بخشی از وجود هر زنی هست که باید در تعادل با سایر بخش ها باشه، وگرنه کار رو به همین جایی که گفتم می رسونه. سوال اینه که این زن ها آیا آرامش دارن؟

5- من زنی رو میشناسم که خیلی راحت با ثروت و قدرتی که داشت؛ می تونست به یک زن آمازونی تمام عیار بدل بشه. اما این کارو نکرد. گذاشت که جایگاهش به عنوان یک خانوم حفظ بشه و تدبیر امورات زندگی به عهده ی همسرش باشه. هم خودش راحت تر و با آرامش بیشتری زندگی میکنه؛ هم همسرش و هم بچه هاش...
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

92، شهزاده ی رویاها!؟

به ما دخترا از بچگی قصه های شاه پریان و ... رو گفتن.

قصه هایی که یه دختری یه جایی زندانی یا درگیر یک سرنوشت ناخواسته ای بوده که راهی برای رهایی ازش نبود.

بعد یک مردی، شاهزاده ای با اسب سپید یا قهرمان دیگه ای میاد و دخترک رو از چنگال بدبختی نجات میده

و بعدش هم به خوبی و خوشی ازدواج می کنن و دخترک لباس سپید عروسی می پوشه و تمام!

+ داستان رویایی و دوست داشتنیه، نه؟

زنی که ضعیف و ناتوانه و مردی که توی قصه و تاجایی که ما می دونیم؛ حلال مشکلات اون زن هست.

این چقدر بر واقعیت منطبقه؟ کدوم یکی از دخترای نسل ما اینجوری هستن؟
تحولات اجتماعی مثل فمینیسم و .... چقدر روی روان زن ها و مردها اثر گذاشتن
و طرز فکر و نحوه ی عمل ما رو تغییر دادن؟
به نظرتون حالا مردها باید چطوری باشن؟!چقدر به این تصویر رویایی منطبق هستن؟
ما چقدر بر این شخصیت دوست داشتنی و زیبا و بی دفاع و .... انطباق داریم!؟

++ این بحث طولانیه. کلی مطلب در موردش هست که میخوام بنویسم. به مرور انشالله.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

86، یک روز در دانشگاه (2)، جراحی لیزیک چشم

حتما شما هم در سالهای اخیر افراد زیادی رو دیدین که با یک جراحی ساده عینکشون رو گذاشتن کنار.
خیلی وسوسه انگیزه، نه؟! فکر کن برای همیشه از تحمل سنگینی یک جسم روی بینی و چشمتون خلاص میشین!
پارسال جمعی از دوستان توی یک رستوران نشسته بودیم و مشغول صرف غذا بودیم.
یکی از دوستانم که مادرشون چشم پزشک بسیار معروف و ماهری هستن، به تازگی همراه خواهرش از آمریکا اومده بود. خواهر دوستم از زمان کودکی عینک میزاشت و آخرین نمره ی چشمش 3.75 بود. پارسال که اومده بود؛
به مادرش گفت که چشماش رو جراحی لیزیک کنه.
 (گویا جراحی هست که در اون عیوب عدسی چشم رو با تراشیدن یک لایه ی چشم با لیزر، برطرف می کنن.)
مادرش هم گفت نه! و هر چه اون اصرار کرد، مادرش راضی نشد.
می گفت کسی با نمره ی چشم زیر 5.5 نباید این جراحی رو انجام بده!
وقتی دوستم تعریف می کرد، من و جمعی دیگر از دوستان که همه مهندس بودند، یک صدا پرسیدیم: چرا؟؟؟
دوست دیگه ای که پزشک بودن، علتش رو برامون توضیح دادن. (ایشون شاگرد اون خانوم چشم پزشک بودن.)
گفت که وقتی این جراحی انجام میشه، قرنیه (؟!) چشم نازک میشه. وقتی فرد به آب مروارید دچار بشه،
بخاطر این نازک بودن؛ امکان جراحی براش نیست و نمیشه بیماریش رو درمان کرد.
و اینکه مراقبت های بعد عمل، مثل اینکه تا مدتی نباید بارسنگین بلند کرد و به صفحه ی مانیتور نگاه نکرد و ....
معمولا رعایت نمیشه، گرچه که خودش رو در ابتدا نشون نمیده، اما آسیب های جدی به بافت چشم میزنه!

+ شنیدین معیار بعضی ها برای انتخاب همسر اینه که دختر خانوم عینکی نباشه!؟
 اونوقت حق نمیدین که طرف با نمره ی زیر 2 بره چشمش رو جراحی کنه؟!
۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

80، عرفان و معنا در زندگی(3)؛ شفای بیمار

یک خانومی رو از نزدیک می شناسم، بارها با هم مسافرت رفتیم
 و
چند سالیه که دوست و پایه ی پیاده روی هم هستیم.

23 سالگی بیوه شده و 3 تا پسرش رو تنهایی و به سختی بزرگ کرده.

3سال پیش پسرش سرطان پیشرفته ی خون گرفته.

بعد از چند ماه شیمی درمانی و... نتیجه ای نگرفتن

و گفتن که باید پیوند مغز استخوان رو امتحان کنن تا انشالله جواب بگیرن.

در همین اثنای آزمایش گرفتن از برادرای بیمار و... که سازگاری خونی نداشتن و...

با عنایت ثامن الائمه علیه السلام پسرش شفا میگیره و الان کاملا خوب و سالمه خدا رو شکر.

+ اینو نوشتم در راستای پست قبلی که نکنه نا امید بشیم. فقط کافیه به خدا اعتماد داشته باشیم

و بهترین کاری که از دستمون برمیاد رو انجام بدیم.

++ استادمون می گفت خیلی از ماها راه نرفته، کار نکرده، زحمت نکشیده، مصاحبت نکرده و...

منتظر اتفاقات و معجزه های خاص و بزرگ توی زندگیمون هستیم.

اینها به قول استاد ما " یمکن"( امکان پذیره)، منتها اینها راه! نیست.

+++ چند سال پیش مصاحبه ای خوندم از استاد فرشچیان؛ ایشون می گفتن که شاگردای امروزی کم صبر هستن،

میخوان سریع و تند همه چیزو یاد بگیرن. میگفتن که من انقدر برای استادم رنگ سابیدم که دستام پینه بست.

هر از چندگاهی استادم یک چیزی بهم یاد میداد. اینجوری هم هنر و هم صبر و حوصله رو ازشون یاد گرفتم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو