۱۰۷ مطلب با موضوع «ذهنیات» ثبت شده است

322، مریضی نوشت

1- بعضی آدم ها هستن که دو برابر دوزی که باید؛ دارو مصرف میکنن، و تازه بعد چند روز متوجه میشن. 

این آدم ها ازین فرصت استفاده کرده و از شما حلالیت میطلبن، معلوم نیست که چه بلایی سرشون میاد. 

مدیونید فکر کنید این آدم من بودم!!! خب به من چه؟ روی قرص کاغذ زده نوشته هر دوازده ساعت ||.

این یعنی چی خب؟ یعنی هر دوازده ساعت دوتاشو بندازین بالا دیگه. مگه غیر از اینه؟!!! والا...


2- یک ویدئو روی نت هست، به اسم " ف ح ا ش ی ا س ت ا د ح ز ب ا ل ل ه ی " .  توصیه ی خاصی

درمورد دیدن یا ندیدنش ندارم.فحش خاصی هم یاد نمیگیرید! منتها خاطرتون باشه که مسیحی هستن.

نه حزب اللهی! میبینید که رسانه ها چطور میتونن روی دیدگاه ما تاثیر بزارن!؟ باورپذیری تون چطوریه؟

هر چی بشنوید رو باور می کنید!؟ ببینید چطور!؟ همیشه قضاوت هم میکنید!؟

من این استاد رو از نزدیک میشناسم.  یکی از مهمترین آدم های زندگی من بوده. خیلی مهم...


3- گفتم مریضی. یاد یک چیزی افتادم. دیدین ما ایرانیها وقتی میخوایم از یک در رد بشیم چقدر تعارف میکنیم؟

بعدش وقتی سوار ماشین هستیم توی خیابون انگار داریم گیم میزنیم و میخوایم از روی ماشینها رد بشیم؟!!!

انگاری ماشین برای ما مثل یک زره هست که خیلی راحت خود واقعیمون رو نشون میدیم پشت فرمونش.

مثل یک پوشش عمل میکنه که بهمون این امکان رو میده که ترسمون رو بریزیم و راحت هرکاری دوست داریم بکنیم.

دیگه کجا ازین مثالها میشه پیدا کرد؟ :)


بعدا نوشت:

بهترین شب زندگیتون چه شبی بوده؟ کجا گذروندینش و در چه حالی بودین؟

جواب خودم رو فردا مفصل می نویسم توی یک پست. :)

۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

320، راز نداری!!!

من همیشه یک خط تلفن داشتم،
یک شماره غیر رند که به عقل جن هم نمیرسه که همچین خط موبایلی وجود داشته باشه!
خب البته به برکت وجود هم استانیهای عزیز ما، بابلیها!!!،
شماره های ما با 911 شروع میشه، اما بقیش خدایی عجیبه! بگذریم.
همه ی ایمیل هام به اسم و فامیل خودمه.
کلا از هویت مجازی و موهومی و ... خوشم نمیومده تا حالا.
 اما الان چالش من چیه؟!
اینه که نمیتونم به کسی از نزدیکانم بگم من وبلاگ دارم.
 یعنی میدوننا! آدرسش رو ندارن!!! چیز خاصی که نمی نویسم! خبری هم که نیست!
سر و سرّی هم که ندارم با کسی. یکی میشه بگه من دقیقا چه مرگمه پس؟!

+ دوستی دارم در عالم واقعیت! چند سال پیش یک روز پیام داد
 و آدرس وبلاگش رو برام گذاشت. 3 تا وبلاگ کاملا حرفه ای داره.
وبلاگ برگزیده شده، کربلا رفته به خاطر وبلاگش و ...
با اسم و مشخصات کامل مینویسه. لینک زن باهاش مصاحبه کرده و ...
امروز یاد دوستم افتادم و به این فکر کردم
منم یک روزی آدرس وبلاگم رو به آشناهای واقعیم خبر میدم یعنی؟!...
۱۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

314، یک مصداق عینی

پست های ثابت رو دیدین؟ در مورد این نوشتم که از زخمهایی که خوردیم عبور کنیم.

میخوام براتون یک مثال عینی بزنم در موردش. یک کسی که از رنجش عبور کرده.


۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

313، کلمات...

فیلم the Words رو دیدین؟ در مورد نویسنده ای هست که به طور اتفاقی توی یک کیف قدیمی
 یک داستان خارق العاده پیدا میکنه و بعد اون داستان رو چاپ میکنه و میفروشه و ...
نویسنده ی واقعی داستان میاد سراغش و اون هم یک جورایی درگیر زندگی فرد اول میشه.
اوج فیلم به نظر من جایی هست که نویسنده ی جوان میره توی گلخونه تا با نویسنده ی پیر حرف بزنه.
نویسنده پیر بهش میگه که من به خاطر گم کردن این داستان،
 ( همسرش کیف حاوی داستان رو توی یک قطار جا گذاشته بود)؛
با همسرم دعوای سختی کردم و رابطمون تیره و تار شد و اون ترکم کرد.
حالا بعد سالها میفهمم که اون اشتباه ترین تصمیم زندگیم بود. (نقل به مضمون)
و بعد میگه بدی تصمیماتمون اینه که ما مجبوریم باهاشون زندگی کنیم.

+ تصمیم گیری و پذیرش هزینه های ناشی از اون گاهی خیلی سخته... خیلی سخت.
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

306، رنج ها وآسیبهای عاطفی...قسمت اول

گفتم که همه ی ما توی زندگی آسیب هایی دیدیم، دلمون بارها و بارها شکسته، رنج کشیدیم، اشک ریختیم و ....

بعضی هامون عبور کردیم و بعضی هامون هنوز این آسیب ها رو با خودمون حمل میکنیم.

قرار بود یک بحثی داشته باشیم و ببینیم چطوری میشه این بار درد و رنج رو بزاریم زمین.

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو