۱۲۳ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

276، ای عاشقان عید آمده...

میخوام مدیحه و مولودیه بنویسم، اما نمی تونم از بینشون انتخاب کنم.
از هر شاعری حتما می تونید یک مدیحه ی خوب از مولا علی علیه السلام
پیدا کنید و بخونید و ازش لذت ببرید.



بهتون گفته بودم که توی 14 سالگیم چکار میکردم؟

یه دفتر 200 برگ داشتم که هر جا غزلی، تک بیتی، قصیده ای و ....
در مدح امام علی میدیدم، یادداشت میکردم اونجا.

یه کار دیگه هم کردم اون موقع ها. با پدربزرگم کتاب میخوندم.
یعنی تحت راهنمایی ایشون، " امام علی صدای عدالت انسانی"، و چند جلد اول " الغدیر" .

امشب میخواستم مدیحه بنویسم. انقدر تعداد انتخاب ها زیاد بود که نمی تونستم بینشون انتخاب کنم.
بزارید از حافظم کمک بگیرم. میگن که شاعر عصر صفوی "مولانا شانی اصفهانی"
در مجلس شاه عباس صفوی در مدح امیرالمومنین شعر میخوند، تا رسید به این بیت:

اگر ساغر کشد دشمن اگر دوست     به طاق ابروی مردانه ی اوست

و شاه عباس همونجا دستور داد که مولانا رو وزن کردند و هم وزنش بهش طلا هدیه داد.
۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

275، چند تجربه، قسمت دوم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
مریم بانو

273، ساعت مچی

هیچوقت به خاطر ندارم که توی زندگیم آدم مال پرستی بوده باشم،

منتها یک ساعت مچی داشتم که خیلی زیبا و قیمتی بود و خیلی هم دوستش داشتم!

واقعا دوستش داشتم و بهش دلبستگی داشتم.

و خب یک روزی هممون به تجربه میفهمیم که چیزی جز خدا پایدار و همیشگی نیست،

و نباید به چیزی یا کسی دلبسته باشیم.

ساعت من توی زیارت دوره تو کربلا، مقام صاحب الزمان کنار نهر فرات از دستم افتاد.

یک مسیر یک طرفه بود که اجازه ی برگشت نمیدادن، البته قصد هم نداشتم که برگردم.

بعد اون دیگه به چیزی دلبستگی پیدا نکردم و الان راحت تر زندگی میکنم.


+ یک روزی هم یاد میگیرم که به آدم ها دلبستگی پیدا نکنم و از اینی که هست هم سبک تر خواهم شد....


++ من خوبم دوستان، شکست عشقی هم نخوردم! :)

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

269، امروز

امروز در مراسم جشنی بودیم و همه تان را یاد کردم.

گفتم خدایا ما خسته شدیم دیگه!!!

این دوستان رو سریعا بفرست خونه ی بخت رااااحت بشیم از دست همشون.

پذیرایی هم مفصل بود، جای همه تون خالی. هر چی که فکر کنید بود.

از انواع میوه و شیرینی و شکلات بگیر تا کیک و ساندویچ شامی و مخلفات و ...

نذر بوده برای شفای مریضی که توی کما بوده.

به هر حال ما یادتون بودیم. هم در مرحله ی دعا و هم پذیرایی! :)



+ یکی از بهترین شب های زندگیم شب تولد امام جواد،

چند سال پیش هست که مشهد بودیم و بعدش قرار بود بریم کربلا...


++ چقدر دلم مشهد میخواد، آدم وقتی داره از غصه میترکه باید بره مشهد،

انگاری تا نری توی بهشت ثامن الائمه دلت آروم نمیگیره...

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

252، ویزیتیشن!

جدیدا دکتر تشریف بردین؟! از نرخ ویزیت پزشکان اطلاع دارید؟!

گاهی آدم فکر میکنه چقدر خوب میشد مثلا اگر میرفت دکتر و ویزیت نمی داد!

( خب 30 تومن خیلیه! نیست؟! من که همیشه فکر میکردم خیلی خوبه آدم ویزیت نده و مجانی معاینه بشه!)

القصه چند روز پیش خواهر محترم نوبت چشم پزشکی داشتن و من همراهشون رفتم.

چشم پزشک محترمه مادر دوست من بودن. حدود 2 ساعتی نشستیم تا نوبت به خواهرم رسید.

( می شد با یک تماس ساده اینهمه معطل نشد، منتها به نظرم حق بقیه مریض ها خورده میشد.)

موقع برگشت، منشی که داشت دفترچه ی خواهرم رو مهر میکرد، پول ویزیت رو گذاشت لای دفترچه و پس داد بهمون.

+ اعتراف میکنم خیلی خجالت زده شدم و خیلی هم راحت نبودش.

تاااازه میخواستم بگم که دکتر همینجوری دور همی معاینم کنه! خوب شد نگفتم!

 والا...
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو