کسی می دونه وقتی آدم بخواد کسی رو که شهرش بمباران شده رو پیدا کنه باید چیکار کنه؟

می دونید الان چی دلم میخواد؟ چه آرزویی دارم؟ دلم میخواد برم ترکیه،

برم اردوگاه پناهندگان سوری دنبال دوستام بگردم.

دلم میخواد برم همه ی جاهایی رو که مردم آواره ی سوریه هستن رو بگردم دنبالشون.

دوست دارم همونجا پیداشون کنم، با لباس های کر و کثیف، گرسنه، خسته، اما زنده!

گاهی وقتی فکر میکنم که سالهای آخر قبل از جنگ پیش خانوادشون نبودن و مدام دلتنگ اونها بودن،

و قبل ازینکه برن سوریه جنگ داخلی شروع شد و ناامنی و آوارگی و بمباران و ...

و زندگی بهتری که بعد از اینهمه سال سختی کشیدن در انتظارشون بود، به باد رفت، خیلی دلم میگیره...

یادم به شبی میفته که تا دیروقت با سه تایی شون توی اتاقشون گفتیم و خندیدیم و ... فردا

یکیشون رو توی دانشگاه دیدم که با فارسی دست و پا شکسته بهم گفت: پدر ساریه فوت کرده.

هنوز صدای ساریه توی گوشمه که جیغ میزد و گریه میکرد.

چنین صحنه عزاداری برای مرگ عزیزی رو توی کل عمرم ندیدم ...

حتی دوست ندارم به این فکر کنم که وقتی حلب رو بمباران میکردن...


کسی می دونه چطوری میشه کسی رو که شهرش بمباران شده و مردمش آواره شدن رو زنده پیدا کرد؟