۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

670، هنر متوقف شدن

این روزنوشته محمدرضا شعبانعلی فوق العاده هست. حتما بخونید و بهش فکر کنید.

مطمئنم مثل من مصداقهای زیادی از تصمیمات درست و غلط تو این زمینه رو به خاطر خواهید آورد. :)


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

669، دندان

اولین بار که دندونپزشکی رفتم، 8 سالم بود. رفته بودم تا یک دندون شیری لق شده رو بکشم. راستش اصلا یونیتی درکار نبود. روی صندلی نشستم و دندونم رو کشیدن و بعدش رفتم سرکلاس. دومین بار هم کلاس پنجم بودم، بازم رفتم و یک دندون شیری رو کشیدم و دوباره رفتم مدرسه. همیشه مسواک میزدم، حتی وقتی مدرسه نمی رفتم روزی سه چهار بار مسواک میزدم و دندون پوسیده نداشتم، تا بیست سالگی.

 اولین بار تو خوابگاه دندون درد گرفتم، به اصرار دوستم رفتم درمانگاه پیش دندون پزشک. دو تا دندونم رو پر کردم و تا دو سال بعد فقط برای کشیدن دوتا دندون عقل رفتم دندونپزشکی. جراحی دندون عقل تجربه بدی بود. برای هر کدوم یکی دو هفته ای از کار و زندگیم افتادم و درد بدی رو تجربه کردم و همین باعث شده که از دندونپزشکی می ترسم.

مدتی هست، حدود چند ماه که دندونم خراب شده و این یک ماه اخیر دردهم داره. حتی وقتی آب می خورم دندونم درد میاد. علتی برای خرابی دندونم اون هم به این شدت پیدا نمی کنم، جز یک چیز. مدتی برای پوست صورتم دارویی مصرف می کردم، صبح که از خواب پامیشدم، دهنم مزه عجیبی داشت و احساس می کردم روی دندونام جرم بسته. حس می کنم علت خرابی دندونم شاید همین باشه. اگر کسی در این مورد اطلاعی داره، بیاد به ما هم بگه. شاید هم علتش چیز دیگه ای.... به هرحال من یک دندون پوسیده دارم که این روزها بدجوری اذیتم میکنه. :(


۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

668، تجربه نزدیک

زندگی مشترک یکی از جاهایی هست که خیلی خوب آدم رو محک میزنه و ادعاهای آدمی رو به بوته آزمایش میگذاره. شاید مهمترین جایی باشه که گذشت و چشم پوشی کردن از بعضی چیزها رو باید دقیقا انجام بدین. کنار اومدن با آدمهای جدید، با سلیقه های متفاوت و نوع نگاه های مختلف به زندگی، همه و همه بخشی از مسائلی هست که در زندگی مشترک وجود داره. اینکه چطور میانه کار رو بگیرید که آرامش دونفره تون بهم نخوره و در عین حال تعامل خوبی هم با بقیه داشته باشید، یکی از تمرینهای مهم رشد تو زندگی هر کسی هست. امروز ایمیلم رو که باز کردم، این جمله های ایمیل هفتگی محمدرضا شعبانعلی خیلی به دلم نشست. این روزها در حال تجربه نزدیک چنین موقعیتی هستم. :)



بله ممکن است دیگران رفتار ما را نفهمند

اما چه باید کرد

اگر دیگران انتظار داشته باشند که فقط کارهایی انجام دهیم که آنها بفهمند

و تصمیم های بگیریم که آنها دلیلش را درک کنند

عملاً انتظار دارند زندگی سطح درک آنها و نگاه آنها به زندگی باشیم

بگذار بگویند غیرمنطقی هستیم یا ضد اجتماعی هستیم

اما به این می ارزد که خودمان باشیم

 تا زمانی که رفتار ما و تصمیم های ما به کسی آسیبی نمیزند

ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم

چقدر زندگی ها که با این توضیح خواستن ها 

و تلاشهای بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفته اند

اریک فروم

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

667، زندگی، جنگ و دیگر هیچ

1- اگر بتوانم از خداوند همین الان یک سوال بپرسم و پاسخش را بی درنگ دریافت کنم، حتما خواهم پرسید که دوستان سوری من کجا هستند؟ حالشان خوب است؟ آواره نشده اند؟ کشورشان تا کی باید در جنگ بسوزد؟ می دانید، وقتی به این فکر می کنم که چهارسال آخری که می توانستند در صلح و صفا در کنار خانواده هایشان باشند را صرف تحصیل در کشوری دیگر کردند تا آینده ای بهتر داشته باشند و چیزی جز جنگ و بدبختی و ناامنی نصیبشان نشده، دلم می سوزد...

2- "جنگ همیشه هست. جنگ در زمان ما در سراسر جهان زبانه کشیده و دلیلی ندارد باور کنیم در آینده متوقف خواهد شد. انسان، متمدن تر شده  و هدفش از نابودی هم نوعش بی رحمانه تر...من بارها دیده ام که اگر کسی فقط یک بار خودش ببیند که گاز سفید فسفر با صورت یک بچه چه می کند، یا یک گلوله چه درد بی صدایی به جا می گذارد یا چطور یک ترکش می تواند پای کسی را شکاف دهد، اگر خودش آنجا باشد و این ترس و اندوه را فقط برای یک بار ببیند، می فهمد که هیچ چیز ارزش آن را ندارد که بگذاریم این اتفاقات حتی برای یک نفر بیفتد، چه برسد به هزاران نفر." جیمز نچوی _ عکاس جنگ"


سوریه، سال 2015


+ عنوان پست، نام یکی از کتابهای اوریانا فالاچی است.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

666، از یک جایی به بعد

1- گاهی ما آدمها باورمون نمیشه که هرچیزی عمری داره و تمام میشه. ولی هرچیزی یک روز تمام میشه. عمر رابطه ها تمام میشه، آدمها عوض میشن و رابطه های قدیمی کارکردهای خودشون رو از دست میدن. این رو اولین بار وقتی لمس کردم که با دوستان مدرسه تهران قبول شدیم. اونها همشون یک دانشگاه و من تنهایی یک دانشگاه دیگه، بدون هیچ دوستی... یادمه یک بار ازین سر تهران کوبیدم رفتم اون سر تهران که دوستانم رو ببینم... اما دوستانم رو ندیدم، کسان دیگه ای بودن. عوض شده بودن. گاهی هرچی هم که زور بزنیم تا ثابت کنیم که همه چیز خوبه و سرجاشه و ... نمیشه. هرچی هم به روی خودمون نیاریم، نمیشه. یک روزی مجبوریم این واقعیت رو بپذیریم...


2- گاهی ما از بعضی اطرافیانمون به عنوان سطل آشغال عواطف و احساسات بد و منفی استفاده می کنیم. موقع هایی که حالمون خرابه بهشون می پریم، بهشون روتُرش می کنیم، قهر می کنیم باهاشون و به طور کلی شخصیت انسانی این آدمها رو نادیده می گیریم، یادمون میره که هرکسی به احترام و محبت و توجه احتیاج داره. این آدم ما رو با بزرگواری تحمل می کنه، حتی ممکنه بپذیره که این خصلت رفتاری ماست و بهمون باج هم بده. اما یک روزی، از ما خسته میشه و میزاره میره. ما رو نادیده می گیره، از رومون رد میشه. اونوقت از هیچ کسی جز خودمون نباید گله کنیم. یادمون باشه که هرچیزی عمری داره...

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو