۱۲۳ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

196، کلاس اکابر!

ترم 5 که بودم، برای یک درسی TA بچه های مهندسی برق بودم.

به جز 2 نفر، کل کلاس از من بزرگتر بودن!

اکابر بود کلاس!

یکی از دوستام میگفت چرا TA شدی آخه!؟

نمی دونی هر کسی TA بشه ازدواج نمیکنه آخرش؟!


- آرشیو

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

194، گل کاری!

خانومی که جده ی ما بوده و حدود 40 سال پیش فوت کرده،

یک ارثی رو بین بعضی از نوه ها و نتیجه ها و .... گذاشته،

اونم این که چوب خشک بکارن توی زمین خشک و سفت،

سبز میشه و برگ و بار میده!

متاسفانه این ارث به من نرسیده. :(

یه هفته هست گل کاشتم، هر چی بهشون میرسم،

حتی یه جوونه ی کوچیک هم نزدن! :(

خدایا شکرت...

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

182، تولدت مبارک سرباز وطن!

من این فرصت رو داشتم که به جای عروسک،
با داداش کوچیکم بازی کنم.
به جای بغل کردن اسباب بازی هام داداشم رو بغل کنم.
اولین حس های مادرانه ی من مربوط به همون روزهاست
مال پسر نازنازی و شیرین زبونی که حالا
 توی عکس ها معلومه که چقدر بزرگ شده
به جز اون هنوز هم برای من همون ته تغاری خونه هست
همیشه اینکه بزرگ بشه، برام باور نکردنی بوده
و حالا که درسش تمام شده و رفته سربازی
هنوز هم باورم نمیشه که همه ی خاطرات خوب بچگیمون تمام شده...
هنوز هم بعضی شب ها از نگرانی براش خوابم نمیبره...

اما چه بخوایم و چه نخوایم زندگی میگذره ...
تولدت مبارک برادر مرزبان من...
۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

181، رزومه ی کاری!

به جهت رزومه ی کاری کار زیر رو خدمتتون تقدیم میکنم:

پیتزا متری! ( در ابعاد سینی فر! )



۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

179، حروم خوری خوشمزه است!

توی شمال یک سری زمین هست،
موسوم به زمین های انقلابی!
قضیش اینه که یه عده ای بعد انقلاب رفتن و زمین های عده ی دیگه ای رو
 که به قول خودشون فئودال! بودن رو گرفتن واسه خودشون!!!
این زمین ها سند نداره و حتی متری کمتر از قیمت موکت به فروش میرسه!
(یه وقتی زمین مفت توی شمال به پستتون خورد، فکر نکنید فروشتده گاگوله، زمینش انقلابیه!)
چند سال پیش یکی ازین زمین داران انقلابی!
 میره پیش یک روحانی که به اصطلاح رایج قبل حج اموالش رو پاک کنه!
روحانی حین صحبت بهش میگه: خب زمین فلان جا سند هم داره؟
 میگه: نه. و خلاصه میگه که دست یک فئودال .... بوده و ما رفتیم حقمونو گرفتیم!
روحانی از قضا اون فئودال رو میشناخته!
گفته: شما پاشو برو! برو بزار ما به کارمون برسیم.
مال شما کلا اشکال داره، هر چی هم خمس و زکات بدی درست نمیشه!
مرد حسابی می دونی که زمین مال یکی دیگه هست، کشت میکنی میبری خونت میخوری،
به طرف میبندی که فئوداله!؟ حقت بوده بره زمینش رو بگیری؟!
.
.
.
آقا از محضر اون روحانی که حاضر نشده بود باهاش همداستان بشه، خارج میشه
 و میره یه شهر دیگه و این بار بدون اینکه چیزی به روحانی اون شهر بگه،
با خیال راااااحت خمس و .... رو حساب میکنه و میره مکه!
:)

+ عنوان از یکی از دیالوگ فیلم " عروسی خوبان" محسن مخملباف!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو