و فردا با خیال راحت برم حنابندون!
تازه استادم گفته که یک گزارش 20 صفحه ای از یه چیزی آماده کنم براش که هنوز حتی نخوندمش!
105 صفحه هم هست و متنش خیلی آسون به نظر نمیاد! :(
+ خدا به خیر بگذرونه!
++ از عجایب اینه که داورام بیشتر نگران و پیگیرن از راهنما و مشاورم!
هنوز اسلایدهامو نساختم!
هنوز کلی کار دارم که باید انجام بدم.
سرم درد میکنه.
مغزم هم قفل کرده.
حوصله ندارم! :(
امروز رفتم پیش داور داخلیم، میگم که اشکالات پروژه رو بهم بگید که کمی استرسم کم بشه.
میگه ایرادی نداشت!
بعد میگه برو شیرینی خوب بخر که نمره ی خوبی بگیری!!!
منم امروز رفتم معروف ترین شیرینی فروشی استان شیرینی سفارش دادم!
اما حوصله ندارم اسلاید بسازم!!! :(((
2- هفته ی پیش تو نمایشگاه گل و گیاه استاد خوشنویسیم رو دیدم، توی جمعیت بود و منو ندید.
من هم به روی خودم نیاوردم. منتظرم دفاع کنم، بعدش برم با خیال راحت به خوشنویسیم برسم.
3- کارناوال عروسی از دیشب شروع شده. می فرمایند که وقتی برای کسی که مرحوم می شود،
هفت شبانه روز عزاداری می شود. برای عروسی نیز باید هفت شبانه روز شادی کرد.
استدلالی بس جالب هست که کسی نمی تواند بهانه آورده و در آن شرکت نکند!
البته ما از روزها معافیم و فقط شام ها را می رویم.
4- انقدر همه چیز قروقاطی شده، نمی دونم چه کاری رو انجام بدم.
چه کاری رو بعدا انجام بدم! خدایا خودت کمک کن...
+ تاریخ دفاع من نوبره یعنی.
شب جمعه حنابندون دخترخاله و پسرعممه ( عروس و داماد!)
فردا صبحش آزمون دکتراست.
شب عروسیشونه.
فردا صبحش دفاع منه.
++ منو اینهمه خوشبختی!؟