خب من الان توی کریدور دانشکده نشستم، 

بس که بیکارم خاله زنک بازیم گل کرده!

اما توی دانشکده ی ما پرنده پر میزنه، اما دریغ از یک بنی آدم!
دانشجوی محترمی که قرار بود ما کمکش کنیم،
شکر خدا کمکی لازم نداشت و خودش همه چیو بلت بود!
استاد البته قبل اومدن ایشون فرمودن شما بیاید برای بچه ها کارگاه برگزارکنید هفته دیگه.
فعلا یه هفته ای کار جور شده برام،بیکار نیستم.
اردیبهشت هم قراره برم آلوچه چینی
خرداد هم آشپزی(البته نمیدونم چه مدتیه)
تیر هم که ماه رمضونه، بعدشم خدا بزرگه ایشالله.
عین ندید بدید ها هر جای دانشکده رفتم عکس گرفتم،
درخت های سبز و مرتفع، شقایق های رنگی رنگی، گل های خوشرنگ...(چرا گل های من پس رشد نمی کنن؟!)
فعلا لب دریا نشستیم روی صخره ها.
جای همه دوستان خالی.