راستش تا امسال بهار خیلی این موضوع رو حس نکرده بودم که چرا میگن اینجا "شهر بهار نارنج" هست.

شاید چون همه ی سال های قبل دلمشغولی و استرس داشتم نمی دیدم این چیزها رو...

اما دیروز عصر و روزهای قبلترش که پیاده روی می رفتم، توی این هوای اردیبهشتی،

به معنای واقعی کلمه این رو حس کردم و لمس کردم.

چند روزیه که مادر دستگاه عرقگیری رو آورده گذاشته توی حیاط و عرق بهار نارنج میگیره.

کل خونه بوی بهار گرفته.

+ من فکر میکنم موسم عاشقی الان هست، نه لزوما پاییز. الان که همه جا نشانه های پروردگار عاشق هست

و میشه حضورش رو توی تک تک این زیباییهای بی نهایت لمس کرد...

الان که گل ها باز شدن. الان که نگاه کردن به اینهمه زیبایی های چشم نواز لذت بخش و دوست داشتنیه.

تبارک الله احسن الخالقین.


بعدا نوشت: انقدر ایراد گرفتین از گل که یک کارگر آلوچه چین خسته

مجبور شد بره تو باغچه حیاط از شکوفه های بهاری عکس بگیره. :)