من توی دبیرستانم معلم های خیلی خوبی داشتم و ازشون چیزهای خیلی زیادی یاد گرفتم.

از معلم های ریاضی بگیر تا معلم های معارف و تاریخ و ... انصافا همشون معلم های خیلی خوبی بودن.

اما اینجا میخوام در مورد یک معلم نازنین بنویسم که سال 91 به رحمت خدا رفته...


خانم "علیزاده" معلم ریاضی سال اول دبیرستان ما بود. یک زن فوق العاده. سخت گیر و مهربون.

یادمه که حدود 60 تا تمرین توی قسمت اتحادها داشتیم که باید حل میکردیم.

من بار اول حتی یکیش رو هم نتونستم حل کنم. رفتم و به معلمم گفتم که من حلشون نکردم.

بهم گفتن اشکالی نداره. بنویس. حتی غلط و بی نتیجه. بار دوم که نگاه به مسئله کنی متوجه اشتباهت میشی.

انقدر این رو راحت و با اعتماد گفتن که من باورم شد و واقعا هم نتیجه گرفتم. هنوز هم بهش اعتقاد دارم.

معلم ما تا سال آخر دبیرستان هر زمان که باهاش تماس میگرفتیم بهمون کمک میکردن و وقت میزاشتن برامون.


سال دوم باهاشون درس "آمار و مدلسازی" داشتیم. همون سال همسرشون سرطان خون گرفتن.

معلم عزیز ما با همه ی سختیهایی که تحمل میکرد، و همه ی روزهای بدی که داشت،

به تک تک ما درس زندگی داد. همسرشون هم بهبود پیدا کردند.


سال 91 یک هفته بعد از عروسی آخرین فرزندشون همراه همسرش تو جاده ی هراز تصادف کردن و به رحمت خدا رفتن.

انقدر خاطراتم ازشون و از خوبیها و مهربونیها و ... برام زنده هست که حتی نمی تونم باور کنم دیگه نیستن.

هنوز فکر می کنم یک گوشه ای از شهر دارن دختر بچه های 14-15 ساله رو برای زندگی کردن آماده میکنن...