فکر کردین ما از بی چادری موندیم توی خونه؟!

نخیرم! ما منتظریم خواستگارمون شرایطش جور بشه بیاد با ما عروسی کنه!

تصویری که ملاحظه می فرمایید، عکس خواستگار نازنین من هست. :)



ایشون از زمانی که به حرف اومدن دغدغه مند بودن نسبت به ازدواج من.

مهمترین سوال زندگیشون این بود که "چرا مریم عروسی نمیکنه!؟ "

همه ی فامیل مادریش بنده رو به واسطه ی ایشون میشناختن!

و البته همه ی فامیل پدری من هم همینطور. :)

چند سال قبل فرمودن که من اگر بزرگ بودم با تو عروسی می کردم!!!

گفتم: من با تو عروسی نمی کردم!!!

مدتی بعد فرمودن که : من باید زن خوشگل بگیرم!!!

بعد فرمودن که البته تو خیلی ازم بزرگتری!!!

گفتم خب یه فکری میکنیم حالا!!!

گفت: باشه!!! 

(حالا بچه بود یه چی گفت، خیلی هم تحفه نیستیم والا...)

+ خلاصه که من منتظرم ایشون دبستانشونو تمام کنن و بعد دبیرستان و دانشگاه و سربازی و ....

تا عروسی کنیم!!!

++ بسیار هم ناراحت میشن اگر کسی بیان خواستگاری من. در حدی که یک روز میره توی فکر اصلا!!!

خدا عاقبت ما رو ختم به خیر کنه!

الهی آمین. :)