از سه شنبه، شروع کردم به تمیز کردن اتاقم و اصطلاحا خونه تکونی.

اتاق های دیگه رو قبلا تمیز و مرتب کرده بودم. از بعد دفاعم نوبت اتاق خودم بود و وسایلم و کلییییی کتاب و جزوه و ....

نتیجه ی این تمیز کاری حدود 3000 برگه ی چرک نویس شد و کلی جزوه و نمونه سوال و .... که دور ریختم.

راستش تا الان نمی تونستم چیزی رو دور بریزم.

همه رو دسته دسته تو کاورهای نایلونی و دکمه ای و پوشه های کاغذی و زونکن (؟) و .... نگه داشته بودم.

به امید اینکه ممکنه یه روزی بخوام دوباره بخونمشون. دوباره به کارم بیاد، دوباره ....

اما  این بار به خودم جرات دادم و هر چیزی که نمی خواستم دوباره بهش برگردم رو ریختم دور.

کاغذهای تک رو رو هم نگه داشتم که به عنوان چرک نویس استفاده کنم. 

بقیه جزوه های کاغذی و ... رو هم که مطمئنن نمی خواستم توی اون زمینه دیگه کار کنم رو گذاشتم دم در.

یک سری چیزها رو که میخوام روشون کار کنم رو گذاشتم توی کمدم که دم دست باشه.

بقیه رو هم توی جعبه ی کمد دیواری که قطعا تا مدت ها و سالها دیگه بهشون برنمی گردم.

با اینکه شدیدا به علم و آموختن علاقه دارم و به نطرم هرچیزی که روی اون کاغذها نوشته شده بود، مهم بود

و باید روزی دقیق و درست دوباره خونی می شد و ازش استفاده می شد،

اما جالبه که با دور ریختنشون به طرز عجیبی احساس خوبی دارم. :)