دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور

گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور

ای گل به شکر آنکه تویی پادشاه حسن

با بلبلان بی دل شیدا مکن غرور

از دست غیبت تو شکایت نمیکنم

تا نیست غیبتی نبود لذت حضور

گر دیگران به عیش و طرب خرّمند و شاد

ما را غم نگار بود مایه ی سرور

حافظ شکایت از غم هجران چه میکنی

در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور

+ گل های منزل خاله جان.