یکی از بهترین و خاص ترین خاطرات من از ماه مبارک مربوط به ترم 3 کارشناسی هست، و یکی از سخت ترین دروس رشته مون. هنوز مهر نشده بود که ماه رمضان شروع شده بود. من هم اون ترم هر روز تا 7 کلاس داشتم! روزه گرفتن واقعا سخت بود. دو روز هفته رو با یک استادی کلاس داشتیم که مسیحی بود. استاد ما همیشه توی همه ی سالهای تدریسش، حداقل 2 ساعت تمام درس می داد. بدون یک لحظه فوت وقت یا حتی استراحت. ماه مبارک رمضان اما استاد برامون برنامه ی دیگه ای چیده بود. به مستخدم دانشکده پول می داد که برامون افطاری بخره. هر روز صدای اذان که میومد، مدت 15 دقیقه به ما وقت میداد برای صرف افطار. نون سنگک و پنیر و گردو و سبزی و خرما و زولبیا بامیه و ... سفارش کرده بود چای رو شیرین کنن و توی لیوان برامون بریزن تا معطل نشیم. همیشه هم چند برابر تعدادمون چای و بقیه خوراکی ها آماده بود. بعد از افطار هم کلاس ادامه داشت تا ساعت 7-7.5 .

امروز سر افطار یاد استادمون افتادم... این روزها خبرهای مربوط به داعش رو که میشنوم، یاد استاد مسیحیم میفتم و یاد نمونه سوالاتی که استاد بالای صفحه اولشون می نوشت: " اگر دین ندارید، لا اقل آزاده باشید."


بعدا نوشت: مورد دوم این پست خاطرتون هست؟ همین استاد مذکور ما بوده...