1- امروز روزه ی بدون سحری رو تجربه کردم. یعنی فقط یک لیوان چایی خوردم سحری. خوب بود. وقتش یه کمی زیاد بود. اینجا چند روزیه هوا سرد شده و بارون میاد گاه گداری. اینه که گرما و تشنگی تلف نکرد ما رو. حالا هم که میبینید زنده و سرحالیم. :)

2- پست قبلی ذهنیات خودم بود. منتها چند تایی کامنت عمومی و خصوصی دوستان باعث شد که به این فکر کنم که مطلب رو ادامه بدم و دو سه تا پست مرتبط با کامنتهای دوستان در موردش بزارم. منتها مطالبی که در مورد اینجور مسائل مینویسم رو خودم مدتها پیش خوندم و یادگرفتم و حتی باهاش زندگی کردم. این بار اما اینجوری نیست؛ پس یه کمی فرصت میخوام که ذهنم رو مرتب کنم و بنویسم در موردش. امیدوارم که به درد دوستان بخوره. انشالله از سفر برگشتم مینویسمش.

3- دوستان عزیز ما رو حلال بفرمایید. فردا قراره بریم سفر، بریم دانشگاه و کارهای تسویه حسابمون رو انجام بدیم. دعا کنید که از خر شیطون بیان پایین و این رو درک کنن که کسی که کارش کتابخونه ای هست و خودش تنبلی میکنه در انجامش و تاخیر داره توی دفاع، فرق داره با کسی که 3 بار کلا از صفر پروژش رو انجام داده و کلی وقت گذاشته تا کد نویسی کرده و .... حلال کنید دوستان. :)