حدود 60-70 سال پیش یک خانومی فوت میکنه، همسرش روز تشییع جنازه و مراسم ختم و ...
حسابی گریه و زاری و بی قراری میکرده!
خانوم های دیگه متعجب و کمی هم با حسادت! به شوهراشون نهیب میزدن
که ببین چقدر زنشو دوست داره! یاد بگیر! و همه در دل آرزوی همچین همسر با محبتی رو داشتن!
از جمله زن عموی مادربزرگ من که به شوهرش میگفت: بیچاره! ببین چقدر تنها شده!
ببین چقدر زنشو دوست داشت! حالا ما بمیریم شما ککتون هم نمی گزه!
و عموجان که ذات همجنسان خودش رو می شناخته!!! به خانومش میگفته که اینا همش ظاهرسازیه!
و خانوم هم باور نمیکرده. خلاصه که چند وقتی نمیشه که این آقای مهربان! تجدید فراش میکنه
( نامبرده گویا تا چهلم هم صبر نکرده به احترام همسر فوت شده!!!)
و معلوم میشه که همه ی این گریه و زاری ها برای یافتن همسر جدید بوده و نه از فراق زنِ مُرده!
:)
+ شخصا مشکلی ندارم که همسرم بعد از من بره دوباره ازدواج کنه، ولی خب بهش میگم که تا چهلم صبر کن اقلا!!!