ترم 7 کارشناسی که بودم چند تا دانشجو از سوریه بورس شده بودن توی دانشگاهمون و ترم 1 بودن. من بهشون فیزیک و ریاضی درس می دادم. هر 3 تا از من بزرگتر بودند، تحصیلات دانشگاهی داشتند توی سوریه و شاغل بودند. توی امتحان بورسیه شرکت کرده بودند که شرایط بهتر و جدیدتری رو تجربه کنند. قرار بود پارسال برگردند و اونجا مشغول به تدریس برای دانشجوهای کاردانی بشن... متاسفانه خبری ازشون ندارم که الان کجا هستن و چکار می کنن. اگر توی سوریه جنگ نمی شد...

این دخترا اصلا دغدغه های بیخودی که ما دخترای ایرانی توی زندگیمون داریم رو ندارن. ما دخترای ایرانی توی جامعه هزار جور فکر و ذکر و نگرانی بیخودی داریم که به خاطر طرز تفکر جمعی، عرف جامعه یا هر دلیل دیگه ای هست؛ گاهی از پا درمون میاره و برامون دلمشغولی بیخودی درست می کنه. و با اینکه از قشر متوسط به پایین جامعه سوریه بودن، اما مشکلی برای اشتغال اون هم با تحصیلات دانشگاهی نداشتند. لازم نیست که بگم تورم هم نبود توی سوریه و اونا به راحتی زندگی می کردند.

قبول که حافظ اسد رئیس جمهور فرمایشی بوده؛ قبول که اشتباهاتی در مورد بعضی مسائل داشته؛ من خبر ندارم که مخالفانش رو هم سرکوب می کرده یا نه. خبر ندارم که چطوری کشورش رو اداره می کرده. خبر ندارم که دولتش فساد مالی داشته یا نه. از هیچکدوم اینا خبر ندارم.

چیزی که من به عنوان یک دختر می دونم و در مقایسه ی خودم با دخترای سوری که دوستانم هستند؛ این بود که اون ها از من خوشبخت تر بودن و خیلی از نگرانی ها و دغدغه های ما رو که روحمون رو می خوره نداشتند؛ و اینکه جنگ هر نتیجه ای که داشته باشه زندگی چند نسل از مردم عادی رو با چالش مواجه می کنه و آرزوهاشون رو به باد میده...