فلسفه ی وجودی بعضی آدم ها اینه که حرصت بدن و کارتو عقب بندازن!

خانوم کارمند محترم آموزش کل دانشگاه نامه ی منو گم کردن و از بیخ و بن وجود نامه رو حاشا کردن!

اتوماسیون هم حکم کشک رو داره طبعا!

توی کل دوران تحصیلم اولین بار بود که مجبور شدم شبانه( ساعت 1 نصفه شب) راه بیفتم برم تهران.

و از 8 صبح تا 7 شب یک سره ازین ساختمون به اون ساختمون بدوم دنبال کارام.

فردا هم تا ظهر دوباره همین روال بود.

تازه داورا رو مشخص کردن توی جلسه ی گروه.

مشاور محترم میفرمایند که اگر داورا گیر بدن چی!؟ ایشون دقیقا چکاره هستن من نمیدونم!

+ در دوران تحصیل به من ثابت شده با بعضی کارمند ها نباید حرف زد، چون اصولا نمیفهمن شما چی میگید.

باید بری با مدیر بالا دستیشون صحبت کنی و اون مدیر بهشون دستور بده. اگر مدیر هم به همین شکل بود، مدیر بالاتر، همین جور میری تا برسی به رییس دانشگاه! البته سلسله مراتب رو باید رعایت کرد.

+ دلم میخواد در اولین فرصت بعد از دفاع استاد مشاورم رو خفه کنم. :|

خدایا به خیر بگذرون این روز ها رو.

+++ خدمت همه ی دوستان عزیزی که در دانشگاه های نقاط مختلف ایران درس میخونن و فکر میکنن بعضی دانشگاه ها خیلی خفن می باشد و.... عرض کنم که آسمون همه جا یه رنگه!