هی خودمان را کنترل کردیم، هی تلاش کردیم!
نهایتا تا ساعت 7.5 موفق به selfcontrol شدیم و بعد اشکمان در آمد.
اعصابمان کلا خورد خاکشیر بود و در اوج احساس بدبختی و بی کسی و خستگی و نا امیدی و هر نوع احساس بد دیگری بودیم!
حوصله ی خودمان را هم نداشتیم!
انقدر فیلم و سریال کمدی دیدیم تا خوابمان برد.
+ خوابیدن خیلی خوبه. چون معمولا وقتی میخوابیم، یک حجم زیادی از درد و رنج هامون کم میشه.
خدا روحمون رو که می بره پیش خودش، انگاری میشوردش و برمیگردونه بهمون.