ما آدمهایی که تو شهرها زندگی می کنیم، بین ماشین های آهنی، ساختمون های بلند، سرسام صدا و دود و نور و ... گاهی احتیاج به کمی هوای تازه داریم برای نفس کشیدن، احتیاج داریم که گاهی با خودمون، با طبیعت، با آفریننده طبیعت و ... گاهی بین روزمرگی های زندگی هامون گم می شیم... لازمه که دل بکنیم، بریم یک جای دور از هیاهو که مردم، ساکت و آروم دارن زندگی می کنن و ازشون یادبگیریم قناعت و سادگی رو و دل بکنیم از دل بستگی هامون... و کمی آروم بگیریم.

 
 + یک دختر بچه سر کلاس به یکی از مربی ها میگفت خانوم من شهر رو دوست ندارم، اونجا پر از ماشین هاست، پر از سر و صداست و من همش می ترسم ماشین ها زیرم بگیرن.