امسال اولین سالی هست که اول مهر ماه من نه دانشجو هستم و نه دانش آموز. از وقتی رفتم آمادگی تا الان همیشه محصل بودم. ولی امسال اولین صبحی بود که از خواب بیدار شدم، و قرار نبود برم مدرسه یا دانشگاه. به این حدود دو دهه که نگاه میکنم، هم روزهای خیلی خوبی بود، هم روزهای خیلی بد. بهترین ساعات و لحظه های عمر من تو محیط های علمی آموزشی بوده. همیشه ازینکه قرار بوده برم مدرسه خوشحال بودم. همیشه ازین که میتونم برم دانشگاه خوشحال بودم ( حالا هر کسی ندونه فکر میکنه من چقدر مشقت کشیدم برای دانشگاه قبول شدن!) از مسیری که طی کردم راضی هستم. کم نزاشتم که دلم بخواد دوباره برگردم و جبران کنم و ...

از طرفی دید من به یادگیری جور کمی متفاوتی بود. من تشنه یادگرفتن بودم و هستم. هر جایی و از هر کسی که باشه. همیشه تیپ آدم های رو به رشد، آدم هایی که برای یادگیری تلاش میکنن و وقت میزارن برام جالب بوده و هست. ازینکه این اول مهری مدرسه یا دانشگاه نمیرم ناراحت نیستم. سعی کردم تو همه زندگیم محصل باشم...