1- روزهایی که انقدر کار دارین که نمی تونید بخوابید، روزهای خوبیه. روزهایی که انقدر سرتون شلوغه که نمی دونید به کدوم کار برسین. تجربه من میگه آدم اینجور موقع ها بیشتر از وقتایی کار انجام میده که اغلب بیکار هست و قراره یک کار کوچیک رو تمام کنه.

2- همیشه دوست داشتم توی یک زمینه ای خودم رو محک بزنم. ببینم میتونم هم کار کنم و هم زندگی و مسئولیت هاش رو به عهده بگیرم. خب فکر کنم خوب بودم. البته کار طبعا باید کاری پاره وقت باشه که بشه بعضی قسمت هاش رو توی خونه انجام داد و صد البته زندگی مهمتره. :)

3- هنوز بعضی چیزها برام هضم شده نیست. من آدم زندگی تو خونه های پر زرق و برق نیستم. این رو بارها در خودم دیدم و امروز باز هم... راحت نیستم. حس خوبی ندارم... تو خونه کوچیک بدون وسایل اضافی راحت ترم. تو خونه دوستانم، خونه یکی شون رو به شدت دوست دارم و خیلی راحتم اونجا. خونه دوستی که خودش و همسرش طلبه هستن و جالبه که حتی یک دست کامل مبل هم ندارن. یک خونه ساده ی ساده و خیلی کوچیک...