چیزی ازین بهار در آغوش من کم است

نو نیستی و یک سره اردی جهنم است


اسفند سرد و خسته به پاییز می رسد

تقویم یک دروغ بزرگ و مسلم است


وقتی که هیچ چیز شبیه گذشته نیست

وقتی ردیف و قافیه گاهی فقط غم است


وقتی به جای ع.ش.ق. هجوم سه نقطه هاست

وقتی که قحط سیب، و حوا و.... آدم است


از هفت سین کال زمستان عبور کن

سرماست سین هفتم و سرما جهنم است


بر من مگیر خرده اگر سبز نیستم

وقتی سیاه بر همه رنگی مقدم است


وقتی هنوز خون تو می جوشد از زمین

خرداد مثل ماه عزای محرم است


از سین، سکوت مانده و سالی که سوخته

از من همین سرود که بغضی دمادم است