دوست عزیزی دارم که تازه باهاش آشنا شدم،

یعنی چند ماهی میشه، یک سیده خانم هست،

دیشب داشتیم حرف می زدیم، موقع خداحافظی بهم گفت:

_خواب عرفات ببینی، خواب صاحب عرفات.

+ صاحب عرفات؟

_همونی که شبای عرفه میون چادرای حاجیا قدم میزنه.

+ما خوابشم نمی بینیم

_دیگران گر به تماشای جمال تو خوشند/ ما شب و روز به یک وعده ی دیدار خوشیم.




 

وقت تکبیـر و دعـا و صلـوات است امــروز
صاحب عصر و زمان در عرفات است امروز
کـاش ایـن عـرفـات آخـــر هجـــران باشد
صبـح فـــردا فـــرج مهــدی زهـــرا بـاشد