1- امروز یک سری از کارها رو انجام دادم، چند تایی رو هم موکول کردم به بعد از سفرم. دو سه روزی نیستم. تا من بیام دخترای خوبی باشین. همون سفارشهای همیشگی. گیس های همو نکشید. دوست باشین با هم.

2- یادتونه بچه بودیم کفش های تق تقی مامانامونو میپوشیدیم و راه میرفتیم و ذوق می کردیم؟ حس غریبی بود، نه؟ شده کفش کسی رو الان بپوشین؟ مثلا برین جایی کفش کسی رو اشتباهی بپوشین و بیاین خونه؟ اغلب از راحت و فیت نبودن کفش متوجه میشیم که کفش ما نیست. می بینید؟ ما حتی موقع راه رفتن با کفش های بقیه ناراحتیم، به نظرتون وقتی حتی چند قدم با کفش های دیگران نمیتونیم راه بریم، چطوری می تونیم زندگی شون رو، رفتارهاشون رو و ازون بدتر شخصیتشون رو قضاوت کنیم؟

3- انقدر مطلب در مورد غدیر هست که میخوام بگم، انقدر مدح امام متقیان توی ذهنم هست که بهتون بگم، و انقدر مطالب بهتر ازین رو میتونید جاهای مختلف بخونید، که من چیزی نگم هم اتفاقی نمی افته. مدتهاست که دارم فکر میکنم چی بگم در مورد این عید. فقط به یک چیز بسنده میکنم،


عیدتون مبارک