مریمی را تصور کنید که سرما خورده، صداش گرفته،
چون سه شنبه تو هوای سرد تهران زیر بارون مونده،
کلی کار داره که باید انجام بده و وقت خوابیدن هم نداره،
داره فکر میکنه احتمالا کثیرالسفر شده بس که هر هفته میره مسافرت،
دیروز اولین دستمزد تدریسش رو گرفته و رفته باهاش کیف خریده، چون دسته کیفش پاره شده،
فردا باید بره دانشکده و دوباره پیگیر کار آموزشیش بشه،
کلی پست ننوشته توی ذهنش داره که حوصله و فرصت نوشتنش رو نداره،
به جوابهاتون توی پست قبل داره فکر میکنه، و هنوز هم نتونسته تصمیمی بگیره.
با اینکه قبل از شما با کلی آدم دیگه مشورت و صحبت کرده...
ehe