1- بیشتر از 24 ساعت هست که من از در خونه نرفتم بیرون. سرما خوردم به فجیع ترین شکل ممکن و همه بدنم درد میکنه. گلو درد شدید دارم. خلاصه که اگر رفتنی شدم، حلال کنید دوستان. دو سه روزه فقط سوپ و دمنوش میخورم، زندگی آبکی پیدا کردم!

2- دیروز عصر رفتیم عیادت کوچولوهای بیمارستان کودکان. حالمان بسی خراب شد از دیدنشان، ولی خب اونها خوشحال شدن. مادری میگفت دعا کنید بچه م زودتر خوب بشه بریم ازینجا. خسته شدم دیگه از درو دیوار بیمارستان. بچه چندماهه ش نارسایی کلیوی داشت. مادر خیلی کم سن و سالی که نوزادش هیدروسفالی داشت، جاش رو خیس کرده بود، مادر منگ بود اما... خدا بهمون رحم کنه.

3- تا الان پیش اومده بخواین بدون خانواده تون برید سفر؟ موقع خداحافظی باهاشون چه حسی دارین؟ حالا یه سوال دیگه، وقتی رفتین مشهد، موقع خداحافظی و برگشتن از اونجا چه حس و حالی دارین؟ تازه امام رضا که با رفتن ما تنها نمیشه. زائراش یک لحظه تنهاش نمیزارن، اما همین که میدونیم امام رئوف ما "غریب الغربا" ست، کافیه تا با یک دلتنگی عمیق خداحافطی کنیم باهاشون؛ انگار یک تیکه از وجود آدم تو صحن حرم جا میمونه...

حالا تصور کنید حال زنی رو که تمام مردان خانواده ش شهید شدن (أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ)،

و بدن هاشون برهنه روی خاک ها افتاده (أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ)،

و بدن هاشون قطعه قطعه شده (أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ)،

و سرهاشون به روی نیزه رفته (أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ)،

و بدن هاشون روی خاک ها افتاده ( السلام علی المرمل بالدماء)،

...(أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِیَةِ فِى الْفَلَواتِ تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ)

{از خوندن ترجه این بند حالم خراب میشه}

کسی حال این زن رو درک میکنه؟


+زیارت ناحیه مقدسه