1- این روزها کمتر از خونه میرم بیرون. دقیقتر بگم، از عصر عاشورا تا حالا دو بار با ماشین رفتم جایی و برگشتم. به جز اون کلا خونه بودم. موضوع اینه که وقتی مدتی توی خونه باشین، دیگه عادت میکنید به این روند و بیرون رفتن از خونه براتون سخت میشه. حس میکنم دارم به روزمرگی بیخودی دچار میشم. تصمیم دارم فردا صبح برم باشگاه.


2- امروز آش دوغ درست کردم. پدر فرمودن که خیلی خوشمزه شده، هر چند که تو از ما به عنوان حریف تمرینی استفاده میکنی! پرسیدم شما مشکلی داری مگه عایا؟! میخنده میگه نه! :)


3- امروز صبح وقتی بیدار شدم، یک حس خیلی خوب داشتم. خواب خوبی دیده بودم ( بگین خیره ان شاءالله!)، خواب دیدم رفتم پیش دوستم، رفتم خونشون، باهم توی خیابونها قدم میزدیم... و صبح با یک حس خیلی خوب بیدار شدم. عادت کردم که دلتنگش نباشم. به اینکه اصل بر ندیدنش هست و اتفاقی ممکنه سالی یک بار بیاد ایران و من یکی دو ساعت توی خیابون ببینمش... خواب اما خواب خوبی بود. کاش همه خواب ها به خوبی تعبیر میشد...

4- یک مدل نون محلی شمال، که در منازل تهیه میشود. همه جا هم قابل تهیه هست و فر و ... هم لازم نداره. فی المثال این یکی در آپارتمانی در تهران به وسیه دخترخاله جان تهیه شده. :)