1- به همین سرعت چهل روز گذشت... امروز چهلم بود. بعد از این مدت، اگر آدم بدی باشیم و بقیه رو اذیت کرده باشیم یا خونشون رو توی شیشه کرده باشیم، به تجربه من حتی نمیگن "خدا بیامرزدش"، ته دلشون همه خوشحالن که ما مردیم و از دستمون راحت شدن. اما این فامیل ما " چراغ روشن ایل و قبیله ی ما" بعد از پدربزرگم بود، هنوز صداش از آخرین بار که رفته بودیم خونشون، تو گوشم هست... :(

2- جدیدا کم حرف شدم، خیلی کم حرف تر از قبل. فکر کنم دارم مصداق مصاحبه رییس اینستاگرام  میشم که می گفت محتوا در دنیا داره از متن به سمت تصویر حرکت میکنه. مدتهاست که حتی آواز هم نخوندم. صدامم گرفته همش. حرفم نمیاد اما. حوصله بحث کردن ندارم. دارم عادت میکنم که بشنوم و رد بشم و بعد هم فراموش کنم. نمی دونم نشونه خوبیه یا نه، اما کلا اهمیت بعضی چیزها برام کم شده.

3- تو تاریخ نوشته شده که دیشب شب ازدواج ملکه حجاز با رحمه للعالمین بوده است، با جوانی یتیم و بی پول اما درستکار و امین و صادق که پانزده سال بعد در 40 سالگی به پیامبری مبعوث شده. قبلتر در مورد عشق حضرت خدیجه به محمد امین (صلوات الله علیه)، که سعدی اون رو به زیبایی سروده مطلبی نوشته بودم، می تونید اون مطلب رو از اینجا بخونید. :)