دیشب داشتم کمدم رو مرتب می کردم. یک سررسید قدیمی که همیشه سرجاش بود و جاش هم مرتب بود رو از کنار کتابها برداشتم ببینم چی توش نوشته شده. صفحه اول سررسید نوشته شده بود " گلستان سعدی"، مربوط به زمانی بود که بنا به پیشنهاد استادی از روی گلستان مشق شب می نوشتم. یادمه "کلیات سعدی" سنگین و قطور رو برده بودم خوابگاه و از روش شبی یک صفحه مشق می نوشتم. این کار رو از 6 فروردین ماه تا 22 تیرماه سال 90 انجام دادم. بعد ها به دلیلی که الان یادم اومد گزاشتمش کنار ( یک درگیری شخصی که واقعا ارزش کنار گذاشتن همچین چیزی رو نداشت.)، سررسید رو برداشتم از قفسه، دوست دارم این کار رو بازم انجام بدم. موقع تورقش یاد حس خوبم موقع نوشتنش افتادم... :)
سلام مریم بانو
منم خیلی دوست داشتم تو کلاس مجردهای آقای شهاب مرادی شرکت کنم ولی وقتی متوجه شدم که ثبت نامش تموم شده بود ولی یه بار تو پاییز پارسال که تو دانشگاه شهید بهشتی کلاسشون به صورت عمومی برگزار شده بود رفتم خوب بود. الآن که دیگه دانشجوی تهران نیستم حیف شد..
راستی من از یه پستتوم که نوشته بودین رفتین یکی از امامزاده های نزدیک ساری و عکساش رو هم گذاشته بودین حدس زدم ساروی هستین. اگه تمایل دارین خوشحال میشم بدونم کدوم شهر هستین.