1- امروز یک شاگرد جدید اومد برام. حسابی لکنت زبان داره و بچه ی طلاقه. فکر میکنم با همین شاگردها پیمانه ام پر شده. حسابی وقتم رو میگیرن. در واقع سه روز در هفته کلا در خدمت شاگردانم هستم، از یکشنبه صبح تا سه شنبه شب. به اندازه کافی ازم وقت و انرژی می گیرن. باید کتاب بخونم تا ببینم اختلال یادگیری شون تو ریاضی چیه. باید جزوه بنویسم، چون اخیرا متوجه شدم شاگردام مطالب رو از روی تخته تو دفتر غلط وارد میکنن. باید...

2- علاوه بر اینها یک قرارداد پژوهشی بستم و قبول کردم که کاری رو develope کنم برای ارائه در صنعت. این یکی رو هنوز حتی فرصت نکردم بازکنم و نگاه کنم، ببینم چقدر وقت می گیره ازم و چکار باید بکنم. بیشتر اهمال کاریم تو این مورد به خاطر اینه که نمیدونم چکار باید بکنم و از کجا شروع کنم و چطوری جلو ببرم کار رو. :(

3- مادر هم چند روزی سفر بوده و کارهام چند برابر شده بود. اینه که متاسفانه خیلی وقت نمیکنم به وبلاگهاتون سر بزنم و نظر بزارم و ... خلاصه بر ما ببخشایید.

work-life-balance-puzzle

نظر شما در مورد این تصویر چیه؟