1- داریم سریال تماشا میکنیم، در مورد نحوه شکل گیری کشور انگلستان بر اساس افسانه هاست، شاه آرتور عاشق یک دختر خدمتکار بوده و باهاش ازدواج میکنه. ناخودآگاه از دهنم می پره بیرون که چرا انقدر این بازیگر نقش خدمتکار زشته؟ بعد به ذهنم میرسه که مگه قراره هر کسی ملکه میشه زیبا باشه؟ مگه آدمهایی که اقداماتشون باعث پیشرفت جامعه انسانی شده، زیبا بودن؟ اصلا زیبایی یعنی چی و چطور تعریف میشه و اهمیتش در مقایسه با خُلق نیکو چقدره؟

2- چند روز پیش تو تاکسی نشسته بودم تا برم یک شهر دیگه. از رادیو گزارشی پخش می شد مربوط به موج جدید جراحی زیبایی در ایران، جراحی کاشت چال لپ! با عوارض عجیب و غریب و کسانی که عمل کردن و ناراضی بودن و دوباره میخواستن عمل کنن و ... می ترسم تا چند سال بعد کار به جایی برسه که مثل الان که خیلی ها فکر میکنن کسی که جراحی بینی نکرده آدم املی هست، کسی روی گونه ش چال نداشته باشه کلا از این ماراتن زیبایی خارج بشه!

3- به نظر من در خیلی جاها تعریف ما از زیبایی رو رسانه ها شکل دادن و افتادیم تو یک دور باطل که تا خودمون ازش بیرون نیایم و مغزمون رو به کار نندازیم، چیزی نمی تونه کمکمون کنه. شاهد حرف من اینه که یک روز برید تو خیابون، ببینید چند تا دختر عین مدلهای رسانه ای می بینید؟ چند تا پسر می بینید که لباس هایی با تم خاص پوشیدن؟ دیگه به دیدن بینی های یک شکل و گاها کج و معوج و ... هم که عادت کردیم. ذهن ما ناخودآگاه چیزی رو غیر ازونی که تو رسانه به معنی تعریف زیبایی می بینیم، زیبا نمی دونه. کم کم اخلاق رنگ می بازه و جاش رو بدن تراشیده و موی فلان و صورت بهمان می گیره و این دور باطل تمامی نداره.اگر هر کسی خودش شروع نکنه به اینکه جلوش رو بگیره و به سهم خودش کاری بکنه،( زنها به نحوه خودشون و مردها هم با کم کردن زیاده خواهی شون) کم کم کل فکر و ذهن ما رو به خودش درگیر میکنه و زیانهای جبران ناپذیری به بار میاره.