1- اول اینکه این متن در مورد تجربیات من در آموزش فیزیک است، بنابراین شاید خواندن آن برای  خیلی از دوستان عزیزم، مفید نباشد. بنابراین وقتتان را با خواندن آن تلف نکنید. من از 17 سال پیش که دانش آموز دوره راهنمایی بودم تصمیم گرفتم که فیزیک بخوانم. در دانشگاه در دوره لیسانس  بیشتر فیزیک نظری و ریاضیات کاربردی خواندم و در دوره ارشد یک گرایش کاربردی بین رشته ای. مطلب دیگر اینکه شغل و منبع درآمد من تدریس فیزیک نیست و بیشتر از روی علاقه این کار را دنبال می کنم.

2- همیشه به کار تدریس علاقمند بودم، گرچه معلم خوبی نیستم و عموما سختگیرتر از حد لازم هستم. (سوالات کلیشه ای در مورد اینکه "حد لازم سختگیری" چقدر است و ... نپرسید. فراموش نکنید که من فیزیک خوانده ام و احتمالا به عدم قطعیت، مسلط تر از شما هستم. ) قبلا هم بارها از تجربیات تدریسم نوشته ام. اینجا . نکته ای که بعد از سالها تحصیل و تدریس در فیزیک به آن باور دارم، این است که خیلی از ماها معلم های خوبی نیستیم. پای این بحث حتی به مجلات تخصصی فیزیک هم کشیده شده و مقاله های زیادی در مورد آن نوشته اند که به ندرت پیش می آید در فیزیک کسی هم معلم و هم محقق خوبی باشد، از نمونه های نادر موفق در هر دو زمینه هم ریچارد فاینمن هست که احتمالا کتاب "الکترودینامیک کوانتومی" آن را خیلی از شما خوانده اید. دو استاد پایان نامه لیسانس و ارشد من هر دو هم معلم و هم محقق های خوبی بودند. دومی گرچه مهندس بود، اما فیزیک را خیلی خوب می فهمید و من اولین بار که سر کلاس "توربولانس"ش نشستم، متوجه شدم که چه استاد کم نظیری دارم. اما ما در زمینه آموزش فیزیک در دوره مدرسه نقص های زیادی داریم.

3- از همه نواقص سیستم آموزش و ارزیابی دوران مدرسه که بگذریم، حتی ازینکه در کل این 12-13 سال چیزی به ما یاد نمی دهند که به درد زندگی مان بخورد (کما اینکه ما مجبوریم درس را پشت در اتاقمان بخوانیم و بعد که از اتاقمان خارج شدیم و وارد زندگی واقعی، تازه می بینیم که چیزی بلد نیستیم و حرفی برای گفتن نداریم.)، من شخصا عقیده دارم که مقداری آشنایی با ریاضی و فیزیک برای همه مفید است. حتی به نظرم خواندن درس فیزیک عمومی 1 برای همه دانشجویان مهندسی لازم است، نه به خاطر خود علمش ( که بی تعارف به کار خیلی ها نمی آید)، بلکه به خاطر اینکه اصول فکر کردن را یاد بگیریم. تاریخ کشف هر پدیده و فرمول بندی هر موضوعی در فیزیک و نحوه برخورد انسانهای اهل علم با مسائل علمی، به نظر من برای همه آموزنده است. اما من شخصا در دبیرستان ندیده ام کسی آموزش "معادلات حرکت" را از جای درست آن آغاز کند و به دانش آموز نظم کلی حاکم بر این علم را آموزش دهد.

4- ما به جای اینکه نحوه "فیزیکی فکرکردن" را به دانش آموز آموزش دهیم، به او حجم بسیار زیادی از مطالب را تزریق می کنیم. متاسفانه این نوع تفکر که زیبایی علم را به دانش آموز بیاموزیم، طرفداری ندارد، چون در کنکور از آن سوال نمی شود! به جای این نوع آموزش که کمی صبر و حوصله و البته مطالعه و پیگیری معلم را می طلبد، ما ترجیح می دهیم که دانش آموز را به ماشین حفظ فرمول تبدیل کنیم. چون باید خودمان بلد باشیم که چطور و از کجا معادلات حرکت پیدا شدند، چگونه فرمول بندی شدند، چطور باید از آنها استفاده کرد و در انتهای این فرآیند، دانش آموز بتواند خوب مسئله حل کند و بعد خوب تست بزند. ما به لطف موسسات آموزشی، این فرآیند را وارونه کرده ایم و در همان مرحله آخر مانده ایم. مثل قیفی وارونه که به زور میخواهیم از دیواره آن بالا بیاییم. دانش آموز ما حتی مسئله را هم خوب نمی تواند حل کند و نهایتا فقط نکته های تستی را خوب می داند.

5- به بقیه دروس کاری ندارم، چون در تخصص من نیست، اما معتقدم کتب فیزیک دبیرستان خیلی خوب نوشته شده اند. ما اگر مرحمت کنیم و همان کتاب را خوب به دانش آموز یاد دهیم و نحوه استفاده از آن را به او بیاموزیم، کاری بس بزرگ کرده ایم. اما چه کنیم که دلمان ماشین مدل بالا و خانه بزرگ می خواهد و حقوقمان کم است و به جای فشار به وزارتخانه، زورمان به شاگردانمان می رسد و خب گاهی انقدر وقیح هستیم که به شاگردمان می گوییم ما شاگرد خصوصی میگریم، چون پول دوست داریم! ... و البته یادی هم بکنم از معلم هندسه ام که همیشه میگفت، اگر من نتوانستم مطلبی را به شما خوب بیاموزم، شک نکنید که خودم هم آن را خوب بلد نبودم! و من این جمله را در سالهای تحصیل و تدریسم بارها و بارها آزموده ام...