۱۰۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

200، باب بدی ها

«تمام پلیدی ها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است.»

امام حسن عسکری علیه السلام
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

199، پارک دوبل!

چرا شما آقایون همش میاید میگید ماخانومها پارک دوبل بلد نیستیم؟!

توآموزشگاه ماهمه پارک پل امتحان میدادن،فقط من پارک دوبل امتحان دادم و قبول هم شدم!

البته برای بار سوم!!!

والا...

:)
۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

198، عکس پیش از عمل

امروز عصر مادر محترم به اتاق ما آمدند

و فرمودند که میخوان برن باغشون،

و گفتند که برای شام پیتزا درست  کن.

ما بیدار شدیم، رفتیم خرید کردیم، مواد اولیه رو پختیم و آماده کردیم،

و شام درست کردیم.

دفعه ی پیش دوستانی فرموده بودند، عکس پیش از عمل رو هم بزارم.

البته وقتی یادم اومد که پیتزا توی فر در حال پختن بود.

به هر حال، این رو هم به رزومه ی بنده سنجاق بفرمایید. 

+بعدا نوشت:

بفرمایید پیتزا! :)

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

197، اعترافات یک مریم گلی!

1- امروز برای خواهرم میخواستم نوبت چشم پزشکی بگیرم.

یک بار زنگ زدم 118 و شماره ی جدید مطب دکتر مورد نظر رو گرفتم.

هر چی تماس میگرفتم، کسی بر نمیداشت!

گفتم حتما اشتباهه شماره و حتما اپراتور شماره رو اشتباه خونده برام!

پس دوباره زنگ زدم! این بار به جای اپراتور از اول یه آقایی گوشی رو برداشت،

و گفت که مرکز شماره .... بفرمایید.

منم گفتم: شماره ی مطب خانوم دکتر .... رو میخواستم، آقاهه گفت:

سرکار خانوم، با 118 تماس بگیرید، نه 110.

(انقدر محترم بود که من از خجالت آب شدم و گوشی رو سریع قطع کردم!!!)


2- یک زمانی یک مخاطب وبلاگی داشتم، که خیلی آروم بود و گاهی کامنت میزاشت برام،

بعد مدت ها که اومدم بلاگ، دوباره اینجا هم اومد و برام کامنت گذاشت.

حس آشنای قدیمی بودن به من دست داد و خواستم مثلا صمیمی بشم باهاش.

آخر جوابی که بهش دادم نوشتم: چطوری گل دختر؟ خوبی؟

دیگه نه کامنت گذاشت و نه سر زد به اینجا.

بعد توی وبلاگش رو که کمی دقیق نگاه کردم، متوجه شدم که آقاست!!!

خو اخه واسه چی با اسم مستعار کامنت میزارید بندگان خدا؟؟؟!!!


3- دوست دوران دبیرستان مادرم زنگ زد خونمون،

اولش منو نشناخت و کلی باهام سلام و احوالپرسی کرد.

من هم نگفتم که من "مریم" هستم و نه "مامان مریم"!

اواسط صحبت یهو یه جمله گفتم که مامانم....

خانمه فهمید که من دخترشم! خدا رو شکر که چش تو چش نبودیم اون لحظه!!!

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

196، کلاس اکابر!

ترم 5 که بودم، برای یک درسی TA بچه های مهندسی برق بودم.

به جز 2 نفر، کل کلاس از من بزرگتر بودن!

اکابر بود کلاس!

یکی از دوستام میگفت چرا TA شدی آخه!؟

نمی دونی هر کسی TA بشه ازدواج نمیکنه آخرش؟!


- آرشیو

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو