۳۳ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

350، زبان آموزی صحیح!

تصویر خودش گویا هست. دوستان سعی کنید هر زبانی که میخواید یادبگیرید رو درست و صحیح یاد بگیرید. :)


۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

349، نوار کاست ذهن ما

در مورد نظریه کودک - بالغ - والد توی پست قبلی حرف زدیم. اون مثال صرفا برای توصیف بود. طبیعیه که همه ی ما هر سه تای اون حالت ها رو در مواجه با تلفنی که جواب داده نمیشه، تجربه کردیم. در واقع این فتح بابی بود جهت آشنایی برای چیزی که الان میخوام بنویسم. " والد " بخشی از وجود ماست که از ما حمایت میکنه، و اولین بایدها و نبایدهای زندگی ما رو شکل میده، باید ها  ونبایدهایی که ما برای همیشه ازشون تاثیر می گیریم. در واقع در نظر اول "والد" مثل ROM میمونه، که توی بچگی ما پر میشه. به وسیله ی بایدها و نبایدهایی که والدین مون و اولین کسانی که برامون مهم هستن، برامون وضع میکنن؛ مثل معلم های ابتدایی مون و ... و گاهی ما رو آچمز میکنن. چون گاهی والدین به اشتباه فکر میکنن که بچه ها مسئول این هستن که به آرزوهای نرسیده ی پدر و مادرشون برسن. ازین گذشته خیلی ازین چیزهایی که توی این نوار ضبط شده، ممکنه درست نباشه و یا اقلا برای زندگی ما و سبک زیستن ما کارآمد نباشه. البته همش هم بد نیست، "والد" وجود ما از ما حمایت میکنه، باعث میشه توی دوران نوجوونی و ... دست به حماقت های عجیب و غریب نزنیم و ...در واقع مثل یک شمشیر دو لبه هست. در کودکی برامون لازمه، اما در بزرگسالی نه لزوما.

بخش "والد" ما مثل ROM نیست، اقلا وقتی شناختیمش دیگه اینجوری نیست، مثل یک نوار کاست میمونه که توی کودکی ما پر شده و وقتی که ما از وجود و نحوه ی کاراییش اطلاع پیدا کردیم، میتونیم تغییرش بدیم. هممون یک جایی توی زندگیمون باید بشینیم ببینیم از والدینمون و خانواده و ... چیا بهمون رسیده، کدوم هاشو میخوایم نگه داریم و کدوم ها رو میخوایم دور بریزیم. هممون یک جایی توی زندگی باید این کارو بکنیم و البته بهاش رو هم بپردازیم. ممکنه اوایل ناامیدشون کنیم، ازین که مثلا ببینن بچشون دیگه به خوبی قبل درس نمیخونه و میره نقاشی میکشه. اما یادمون باشه، وقتی 40 ساله شدیم حتی به خودمون هم نمیتونیم این دروغ رو بگیم که نزاشتن و ... اون وقت میفهمیم خودمون کم کاری کردیم.

ما بابت زندگی مون و انتخاب هامون به کسی جز خودمون نباید جواب بدیم. کاری نکنیم که بعدها حسرت این روزها رو بخوریم...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

348، غرغر نوشت!


1- از دیروز که از تهران برگشتم، انقدر خستگی و کوفتگی دارم که انگار تریلی از روم رد شده، همه ی بدنم گرفته. امروز سر کلاس خوشنویسی نمی تونستم درست بنویسم حتی. نمی دونم چرا اتوبوسه اینهمه صندلیهاش سخت بود، انگار طراحش آدمها رو بدون پا در نظر گرفته بود! به اتوبوس نامناسب دو روز خستگی و دوندگی و ... توی این دانشگاه و اون دانشگاه رو هم اضافه کنید! رو به موتم یعنی!

2- توی کلاس خوشنویسی یک دختر 12 ساله هست که چپ دسته، جالبه بدونید که دفترش 90 درجه با دفترهای معمولی موقع نوشتن زاویه داره، اما مثل بقیه مینویسه. (متوجه شدین چطوری؟!)، میگفت که توی مدرسه هم همینطوری مینویسه. خیلی با استعداده. انقدر از خودش توی خط - نقاشی استعداد نشون داد که استاد گفت بره تذهیب هم یاد بگیره.

3- در مورد نظریه " بالغ - والد- کودک" توی روانکاوی چیزی میدونید؟ یک مثال میزنم. فرض کنید به کسی تلفن می زنید و اون به هر دلیل جواب نمیده به تلفنش. واکنش هر کدوم از این سه تا دراین مورد متفاوت هست ( این بحث ادامه داره):
کودک: ناراحت میشه و اصطلاحا به خودش میگیره و میگه که منو دیگه دوست نداره و ازینجور صحبت ها.
والد: حالا به تلفن من جواب نمیدی؟! صبر کن تا این بار حالتو بگیرم متوجه بشی اوضاع از چه قراره.
بالغ: حتما طرف دستش بند بوده یا گوشیش سایلنت بوده. دوباره بهش زنگ میزنم.
۱۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

347، فریب توصیه شده

در نامه ی 69 نهج البلاغه که خطاب مولا امیرالمومنین به حارث همدانی هست، امام میفرمایند که:

" نفس خود را در واداشتن به عبادت فریب ده و با آن مدارا کن ".

 همونجور که نفس ما رو فریب میده و میگه حالا یک شب که هزار شب نمیشه،
 یک شب میخوایم بریم عروسی، بزار خوش باشیم و ...
 به همین ترتیب ما هم نفس رو فریب بدیم،
باهاش از در صلح و آشتی دربیایم و دست بندازیم روی شونش و بگیم از اول جوونی که هر چی تو گفتی، ما گفتیم چشم!
 بیا و این یه ماه رمضونی به دل ما راه بیا خب!
 از در جنگ و اینکه من روت رو کم میکنم ای نفس اماره و ... باهاش وارد نشیم که مدارا بهترین کار هست.
وقتی دیدیم که نشاط داره، کم کم به نوافل و ... عادتش بدیم و اینجوری در دراز مدت میتونیم بر اون پیروز بشیم. :)

+ از مطالب مطرح شده در کلاس تفسیر قرآن صبح روز شنبه، هفتم ماه مبارک رمضان.

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

346، دانشگاه نوشت

1- اینترنت دانشگاه ما پسورد دار شده و اساسی کنترل میشه، لذا ما دسترسی محدود داریم. امروز هی رفتیم همه جا و مذاکره کردیم و نتیجه رو هنوز نمیدونیم. دعا کنید که به خیر و خوشی بگذره. دانشکده ی علوم پزشکی هم رفتیم حتی، جالبه که ساختمان ریاست دانشکدشون توی کانکس بود و رئیس هم آدم خیلی آروم و جالبی بود.


2- خداوکیلی لذت نمیبرید سوره های ابتدایی قرآن رو میخونید هی راه به راه به اسم "مریم" برخورد میکنید؟! هی یاد من میفتین و دلتنگ نمیشید؟! پس دعا کنید برای ما. :)


3- دوستان عزیزی که تهران تشریف دارید، کلاسهای تفسیر قرآن " استاد قاسمیان " رو از دست ندین. 5 تا 6 صبح مجتمع فرهنگی امام رضا. التماس دعا و موفق باشین. :)

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو